۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۷, دوشنبه

یک نمونه از جعلیات مصداقی لطفا ملاحظه کنید


یک نمونه ازجعلیات مصداقی  



https://bit.ly/2wgU2V3
حشرات الارض و وزوزهاي نفرت 
وسوته‌دلان نوع يغمايي و جعليات مصداقي و روحاني
غول قيام و تلواسه هاي زهرآگين در العطش نبرد




اما سالیان است که دلباخته‌ام به مردی
 که اسب را دوست می‌داشت،
عریان و سرکش،
و زمانی که می‌تاخت در دشتهای بکر
هیچ لگامی‌را شایسته اسب نمی‌شناخت.
دلباخته‌ام به مردی 
که صلیبِ بردوش خود را بیشتر از فرزندش بوسیده است. 



حشرات الارض و وزوزهای نفرت
در این معرکه عده‌ای هم به توصیه عبید زاکانی در رساله صد پند عمل می‌کنند که به طعنه و طنز سفارش کرده است:‌‌ «:‌مسخرگی و قوادی و دف زنی و عماری و گواهی به دروغ دادن و دین به دنیا فروختن و کفران نعمت پیشه سازید تا پیش بزرگان عزیز باشید و از عمر برخوردار گردید». این سیر انحطاطی و فساد از بهانه‌جویی‌های بی پایه و اساس شروع می‌شود و در ادامه خود به تیز کردن تیغ جلاد، و حتی خود تیغ به دست گرفتن، و مبازران و مجاهدان را تکه پاره کردن منتهی می‌شود. شادروان دکتر ساعدی نمایشنامه‌ای دارد به نام «ننه انسی» که حوادث مربوط به وقایع انقلاب مشروطه را بازسازی کرده است. در طی حوادثی پسر ننه انسی به مقام فراشباشی صمدخان دشمن مشروطه می‌رسد و ننه انسی به او می‌گوید:‌ «هرجلادی اول با وردستی شروع می کنه، وقتی آموخته شد و خوب وردستی کرد اون وقت خودش صاحب سفره و ساطور میشه».
سوته‌دلان نوع یغمایی و مصداقی و روحانی که حداقل به مقام فراشباشی صمدخان زمانه خود رسیده‌اند در چند قدمی‌ صاحب سفره و ساطور شدن قرار دارند؟ به تک تک حرفها و ادعاهایشان نگاه کنید و فوران جنون گاوی یک حیوان وحشی کینه جوی عنان از دست داده را نگاه کنید. من بارها و بارها به این فکر کرده‌ام که به راستی کسی مثل مصداقی که در علن و در خارج کشور این گونه پرغیظ و کینه‌جو نسبت به مجاهدین و رهبری آنها است اگر در زندان اوین و در سلولهای انفرادی آنها را در اسارت داشت چه می‌کرد؟ و هرگز تردید نکرده‌ام که بسا و بسا بیشتر از بازجویان سفاک و خونریز آنها را شکنجه می‌کرد و عذاب می‌داد. برای من مصداقی مصداق کامل و تجسم عینی «بهزاد نظامی» است که در خارج کشور به جان مجاهدین افتاده است. حتما می‌پرسید بهزاد نظامی‌کیست؟ از زندانیان دهه ۶۰ رژیم بپرسید برای شما خواهند گفت که بهزاد نظامی‌یک «کاپو» بود. خائنی سفاک که برای خودش در قزلحصار باندی داشت. او معتقد بود که مجاهدین از زیر بازجویی شکنجه‌گران آمده تمام حرفهای خود را نزده‌اند و باید در طول زندان بیایند و تخلیه اطلاعاتی شوند. به همین دلیل او بساط شکنجه‌گری بسا قساوت آمیزتری را در قزلحصار راه انداخته بود. زندانیانی که در آن سالها زندان بوده‌اند داستانهای عجیب و غریبی از جنون سادیستی این گراز وحشی نقل می‌کنند. 
در کتاب قهرمانان در زنجیر(صفحه۴۰) از قول یک زندانی آمده است بهزاد نظامی را دیده است که با یک دستبند بازی می‌کرد. در حالی که دستها و صورتش خون‌آلود بود. زندانی دیگر گزارش داده که بهزاد نظامی در زمستان زندانیان را می‌برد و ابتدا چند سطل آب یخ رویشان می‌ریخت و بعد با کابل به جانشان می‌افتاد. زندانی دیگر می‌گفت ما همیشه سعی می‌کردیم بهزاد نظامی‌را نبینیم چون او بیشتر از بازجویان شکنجه‌مان می‌داد. و بسیاری دیگر از شکنجه‌هایی که او بر مجاهدین اسیر از زیر بازجویی در آمده روا داشت. اما من هرگاه که به صحبتهای مصداقی گوش می‌کنم خاطره یک زندانی را به یاد می‌آورم که برایم تعریف کرد. او گفت یک بار بهزاد نظامی‌را دیده است که، بعد از شکنجه مجاهدی غرقه خون، در اتاقش به تنهایی نشسته، دستهای خونینش را روبه روی خودش گذاشته و با لذت مشغول حرف زدن با آنها است. مطمئن هستم که مصداقی هم بعد از هر مصاحبه‌اش می‌نشیند و به دستهای خونین‌اش با لذت خیره می‌شود و به خود احسن می‌گوید. تردید ندارم که مصداقی هم اگر امکانی می‌داشت بالای دست بهزاد نظامی‌قرار می‌گرفت. وقتی بعد ازاین همه سال یک درنده پیدا شود و به مثلا کارچرخان لات میهن تی.وی بگوید:‌ «رابطه من را با فرقه رجوی می‌دانید، میزان نفرت من از این فرقه را هم می‌دانید» راستی یاد نفرت لاجوردی ها و بهزاد نظامی‌ها از مجاهدین نمی‌افتید؟ در گذشته بسیاری کسان که ربطی هم به مجاهدین نداشتند این کاپوی سیاسی خارج کشوری وزارت اطلاعات را تحلیل روانی می‌کردند و از او به عنوان یک مالیخولیایی تشنه نام و قدرت نام می‌بردند. من براین باور بودم که او هر آن چه بیماری روانی، از همین دست، داشته باشد اما قبل از هرچیز یک کاپو و یک مأمور است و هرچه می‌کند در راستای وظیفه محوله است. به همین خاطر بود که در مقاله قبلی او را نفوذی سوخته و بدنام خواندم و البته بعد از آن می‌شود روی جنون‌های رنگارنگ او از جمله جنون حیرت‌انگیز توهم و در عین حال مضحکش صحبت کرد. مصداقی چندین بار و از جمله همین اواخر ادعای عجیب و غریبی کرد که همه دوستان و دشمنانش را انگشت به دهان کرد. او مدعی شد مجاهدین صبحها که بلند می‌شوند نوشته‌ها و سایت او را چک می‌کنند و براساس موضعگیری سیاسی او خودشان موضعگیری می‌کنند! و اینجا است که زبان آدمی ‌از این همه بلاهت و وقاحت و توهم بند می‌آید! در آخرین سفری که به آلبانی داشتم با تعدادی از زندانیان سابق که با او همبند بودند صحبت کردم و باورم نمی‌شد که همه‌شان با ذکر نمونه‌های متعددی از این دست چه شناخت عمیقی از او داشته‌اند. یکی از آنها گفت شادروان شاملو گفته است: «ای یاوه، یاوه، یاوه خلایق» اما اگر مصداقی را می‌دید نه سه بار که سیصد بار می‌سرود:‌ «ای یابو، یابو، یابو جماعت»؟ من به خوبی می‌دانم که او حتی قبل از مأمور شدنش هم بریده‌ای بسیار ترسو و زبون بوده است. یاد کتاب «در شکم هیولا» می‌افتم. نویسنده این کتاب یک آمریکایی به نام «جک ابت» است که ۲۴سال در زندان بوده. او ابتدا به خاطر جرائم اجتماعی دستگیر می شود و در زندان متحول شده و به یک انقلابی سرسخت تبدیل می‌گردد. ابت تجربیات بسیار ارزشمندی از مقاومت و بریدگی در زندان دارد. او از جمله در فصل «همبندان» کتابش نوشته است:‌ «در زندان افراد بریده زیادند. دیده‌ام وقتی نگهبان خوکی ازکنار آنها می‌گذرد، یکه می‌خورند آنها را دیده‌ام که چنان به تته پته می‌افتند که نمی‌توانند حرف بزنند. آنها را دیده‌ام که فقط با نیاز به هم خوابگی شفاهی از امروز تا فردا زیسته‌اند». مصداقی از این گونه زندانیان بوده است. همیشه وقتی دست به تهاجم می‌زند که یا مأموریت جدید به او ابلاغ شده و یا برای پوشاندن ذلتها و زلتهایش چماق‌کشی می‌کند. این زبونی‌ها وقتی با شکست در یک مأموریت اطلاعاتی نفوذ آمیخته می‌شود افسار پاره می‌کند و به صورت چاقوکشی و لات بازی اینترنتی خودش را نشان می‌دهد. اما، بیش از «تلواسه» هایش باید روی مأموریت او فکر کرد. توجه داشته باشیم بعد از قیام دی ماه گذشته لازم است که تمام مأموران اطلاعاتی رژیم «بریف» سیاسی و اجرایی شوند و براساس آن عمل کنند. امثال مصداقی هم باید خط و خطوط متناسب با مرحله را برای جناح مشخصی از وزارت اطلاعات پیش ببرند. این است که در آخرین چماق‌کشی اش بدون هیچ مناسبتی مدعی می‌شود که مجاهدین با شیرین عبادی و نرگس محمدی و نسرین ستوده و پرویز صیاد و حتی زنان کوبانی دشمنی دارند!‌ از دشمنی مریم رجوی با زندانیان مقاوم می‌گوید!‌ از بی ریشه بودن مجاهدین در ایران می‌گوید و در یک کارخانه جعل خبر دست به تولید انبوه می‌زند.



ذکر یک نمونه از گذشته
بد نیست که به یک نمونه از این جعلیات مصداقی در گذشته هم اشاره کنم. در ۲۱تیرماه ۱۳۸۴ یک تظاهرات دانشجویی در دانشگاه تهران صورت گرفت. در آن تظاهرات یک هوادار مجاهدین پلاکادری از خواهر مریم را بر سر دست بلند کرد. مصداقی در تحلیل این خبر مدعی شد که مجاهدین«به یک کارگر بی‌خبر از همه جای درمانده، پول هنگفتی» داده‌اند تا این کار را انجام دهد. و حسب‌المعمول چه نسبتها به مجاهدین نداد که بماند. چندی بعد برادر مجاهدم امیر پرویزی در نوشته‌ای در این باره نوشت:‌ “این جانب (نویسنده‌این سطور ـ امیر پرویزی) هستم که در جریان تظاهراتی در تاریخ ۲۱تیرماه سال۱۳۸۴در مقابل دانشگاه تهران، عکسهای رهبری مقاومت را بالای سرم بردم. به همین نام و به همین جرم محاکمه و زندانی شدم و پرونده‌ام در زندان و قضاییه و اطلاعات رژیم آخوندها بر سر این «محاربه» با رژیم به نام خودم ـ امیر پرویزی ـ ثبت شده‌است» او در ادامه مطلب خود نوشته است:‌ «اگر به فرض و طبق خواسته و آرزوی آخوندها و خیانتکارانی مثل مصداقی نمونه‌هایی مثل من، که در اشرف و لیبرتی زیادند، در حمله موشکی ۲۱بهمن۹۱ یا ۲۵خرداد۹۲ یا در ۶و۷مرداد۸۸ یا در ۱۹فروردین۹۰ به دست عوامل نیروی تروریستی قدس و ایادی رژیم به شهادت می‌رسیدم، چه داستانسرایی‌ها که علیه‌این مقاومت و رهبری آن تحت عنوان جوانان «ناآگاه» و «فریب خورده»، «کارگر بیچاره»، «بیسواد»، «سربه نیست شده» و به عنوان «مرگهای مشکوک» از کتابها و سایتهای زنجیره‌ای و مزدوران وزارت اطلاعات از قماش خودش سر در می‌آوردم!»
اما مصداقی فقط به خاطر مأموریت‌هایی که دارد این گونه افسار پاره نکرده است. دلیل دیگری هم هست که باید به آن توجه کرد. واقعیت این است که تک تک نفرات باند فاسد مصداقی، یغمایی، روحانی( و اخیرا سیامک نادری) را باید با خاک‌انداز جمع کنند. از اسماعیل یغمایی تا محمد رضا روحانی همه بریده در بریده هستند. و مصداقی به عنوان «گنده لات» این باند فاشیستی وظیفه دارد برای حفظ «نوچه‌های وامانده» عربده‌کشی و چاقوکشی کند. به جوابهای یغمایی به کتاب «سمفونی مقاومت» نوشته برادر بزرگوارم سیدی کاشانی توجه کنید! بریدگی و استیصال از تک به تک واژه‌های آن فوران می‌کند. دستخط امضا شده خودش را منکر می‌شود و می‌گوید جعلی است! در حالی آیا آبرومندانه‌تر نبود اگر می‌گفت بله من این نامه ها را نوشته‌ام، ولی مثل شعرها و سرودهایی که برایتان گفته‌ام، الان به آنها معتقد نیستم؟ و عجبا از این همه از هم گسستگی و دستپاچگی روحی و روانی. اما او با وقاحتی آموخته از بهزاد مصداقی(یا ایرج نظامی، یا ایرج مصداقی فرقی نمی‌کند) که در جریان رسوایی «رها و فراز» (مثلا هوادارانش در ایران!) ادمین این و آن را جعل کرد و بعد تازه مدعی جعل سند توسط مجاهدین هم شد، چیزی را انکار می‌کند که به راستی بر رسوایی بیشتر می‌افزاید.
و حالا یک سوال:‌ آیا به راستی جای شگفتی دارد که چنین جانور و جانورانی از مجاهدین «تنفر» نداشته باشند؟



انتقام جلادان تنها شلاق زدن نیست.
من، که «شاعری بی مقدار»م میدانم
هستند «آدمفروشان با مقدار»ی
که فرود میآورند 
شلاق کلمات خود را
بی رحمانهتر از بی رحمترین بادهای وبایی.
و بهتر میدانم 
در اصطبلهای یاوه
از جفت گیری یابوهای بدبوی خوش لگام!
و جلادان و خائنان
هیچ اسب کهری زاده نخواهد شد!

که راهی به صبح برد.

۱ نظر:

  1. آیا به راستی جای شگفتی دارد که چنین جانور و جانورانی از مجاهدین «تنفر» نداشته باشند؟
    نه چون مزدور اطلاعات شده اند

    پاسخحذف