مصداق بی صداقتی مصداق بیشرفی مصداق شکنجه گری بشناسید مامور گشت های سپاه ایرج #مصداقیبی مناسبت نیست که به او تواب تشنه بخون میگویندمنفوری که برای ملاها درخارجه دم تکان میدهد و حاضرست آخوندکی در چراگاه سلطنت هم باشد
منتخبی از مقالات و مشاهدات وافشاگری های هموطنان در خصوص مصداقی شکنجه گر مزدور خارجه نشین اطلاعات ملاها
چرا مجاهدین امروز بزرگترین تهدید [نظام ولایتفقیه] هستند؟
برای پاسخ به این چرایی و برای
اینکه دریابیم چرا رهبر انقلاب روز ۲۸اردیبهشت [۹۹] بیپرده با تمامی دوستاران نظام، زنهار داد که از این دشمن پلید
غافل نشوید، لازم است مقداری در کنه اندیشه و دیدگاههای مذهبی و ایدئولوژیک
مجاهدین کندوکاو کنیم.
مجاهدین بهزعم خود به اسلام باور
دارند. اما درست رو
در روی امام خمینی که بر «انقلاب اسلامی» تأکید دارد، مجاهدین «اسلام انقلابی» را
مطرح میکنند. این دقیقاً نقطه آغاز فساد و تأثیرات مخرب بعدی مجاهدین در جامعه و
در میان نسلهای پیدرپی جوانان، بهویژه در دوران حاضر است.
کافیست به آموزشهای ایدئولوژیک و
کتابهای اغفالآمیز آنها نگاه کنیم. بهویژه به سخنرانیهای سرکرده آنها، مسعود
رجوی. او اسلام مجاهدین را در طیف تکاملی «در چپ مارکسیسم» معرفی میکند. رجوی با
گستاخی میگوید اسلامی که سایرین، از جمله امام خمینی باور دارند در راست مارکسیسم
است و سراپا آلوده به اندیشههای استثماری است؛ و از همینجا نتیجه میگیرد: اسلام
مجاهدین، اسلام ضداستثماری است.
ای کاش رجوی این تئوریهای فریب
خود را در لای سطور کتابهای آموزشی سازمان باقی میگذاشت. اما او که از ابتدا
شمشیر مقابله با نظام مقدس جمهوری اسلامی را بلند کرده و با گستاخی ادعا میکند که
ریشه این نظام مردمی را از بن خواهد کند، دقیقاً در پهنه جامعه، با حربه «اسلام
انقلابی» خود به شکار جوانان آمده است.
تذکارهای پیاپی امام خمینی و امام خامنهای
امام خمینی تا روزی که در قید
حیات پربار خود بود، هفتهیی نبود که نسبت به خطر نفاق و شخص مسعود رجوی هشدار
ندهد. پس از آن نیز، شاهد هستیم که مقام معظم رهبری با ژرفاندیشی خاصی که دارند،
پیاپی خطر نفاق و گروهک منافقین را گوشزد میکنند. ایشان پس از غائله بهمن۹۶ بهروشنی
گفتند که «پیادهنظام این غائله منافقین
بودند». پس از غائله آبان ۹۸ تأکید کردند:
«در یک کشور خبیث (آلبانی) عدهیی ایرانی وطنفروش جمع شدند و نقشه
فتنه بنزین را ریختند» و اکنون نیز رهبری با صراحتی بیش
از همیشه نسبت به سربازگیری گسترده این دشمن خطرناک و موذی از «جامعه جوان» کشور
هشدار میدهند.
آخر مگر نمیبینیم که چگونه مسعود
رجوی پیاپی خطاب به جوانان پیام میدهد، از قرآن و نهجالبلاغه گزیده میآورد و بهقول
خودش آموزشهای ایدئولوژیک به «نسل جوان» میدهد. اما به آموزشهایش نگاه کنید! از
تمامی آنها بوی باروت به مشام میرسد. از لابلای سطور فریبنده تفسیر قرآنش، قبضههای
کلاشینکف دیده میشود.
آیا اقدامات ما کافیست؟
در مقابل هر چند نیروهای جان بر
کف نظام با همت و تلاش به مقابله با این سرانگشتان نفاق، از جان خود مایه میگذارند،
اما آیا این کافیست؟
این که مجموعه آقای علوی (وزیر
محترم اطلاعات) با کارهای شبانهروزی خود برخی توابین منافقین مانند سلطانی، خدابنده، عزتی، حسینی، یغمایی، کریمدادی، مصداقی، پورحسین و… را استخدام کرده، با انرژیگذاری کلان و البته تأمین مالی، توابین
را به رویارویی روانی با خود منافقین میکشاند، بسیار عالیست؛ اما آیا کافیست؟
ایرج مصداقی؛ همچنان مومنبه آیین توابیت
ایرج مصداقی شناگر خوبی است.
آنچنان که در سال ۶۷ در استخر پشت تصویر مصاحبه لاجوردی برای نشان دادن اوضاع مثلا
آرام زندانها پس از کشتار ۶۷ “کرال سینه” میرفت و امروز هم در
آبی که جمهوری اسلامی برای تخریب شخصی افراد ریخته است، به همان سبک شنا میکند.
او نویسنده خوبی است، آنچنان که سالها کسی نتوانست حتی حدس بزند تصویری که او از
خودش در کتاب خاطرات زندانش در مقطعهای خاص زندان ارائه میدهد به شدت دستکاری و
روتوش شده است. هرچند به مرور با شناخت واقعیتر از فرایند رفتاری او و روشنتر
شدن برخی حقایق دیگر، خیلی بهتر میتوان متوجه شد که در مورد بعضی از مسائل زندان
تا چه اندازه فریبکاری و تحریف کرده است. مواردی همچون روزهای اول دستگیری اش و
دادن اطلاعات و رفتن چند باره با پاسداران برای شناسایی و شکار فعالان سازمان
مجاهدین و یا اینکه چرا لاجوردی اول بار او را بالای سر جنازه موسی خیابانی میبرد
و یا در جریان «قیامت» حاج داوود رحمانی در سال ۶۲ چه معامله پنهانی میکند که به
بند عمومی برمیگردد در حالیکه بیشتر بچههای همبندش تا ماهها در تابوت میمانند
( او در کتابش بدون ذکر تاریخ خروج از قیامت وارد بند عمومی میشود. مصداقی چرا
مدت زمان ماندن در قیامت را بیان نمی کند درحالیکه تاریخ دقیق و جزییات همه چیز را
میگوید چرا به خود که میرسد کلی گویی میکند.) و یا در جریان قتل عام ۶۷ که با زرنگی نجات خودش را به
حساب هوشیاری و زیرکی اش می گذارد، گویا آنها که مرگ را انتخاب کردند ساده اندیش و
یا احساساتی بوده اند.
مصداقی مفتش ماهری است
آنچنان که از بازجویانش یاد گرفته چگونه با آسمان ریسمان بافتن افراد را تخریب
کند. مصداقی اخیرا به سبک و سیاق اخبار ۲۰:۳۰ جمهوری اسلامی، عکسی از من را
منتشر کرده که من هیچوقت این عکس را به صورت عمومی در صفحهام نگذاشته ام و با
ورود به حریم شخصی و تمسخر این عکس، اتهامات خود را به صورت ردیفی علیه من صادر و
بر حسب عادتی که سالهاست از زندان اوین به آن خو کرده، شروع به تخریب شخصیتی من
میکند. او در اول مطلب اتهامیاش مینویسد:
“مینو همیلی نوچه و حقوقبگیر
شادی امین و شادی صدر و عضو سازمان ضد جاسوسی تک نفره «تندر» که کارش پاپوشدوزی
برای پناهجویان و زندانیان سیاسی سابق بوده، این بار به خدمت فرقه پلید رجوی
درآمده است. ”
با همین یک پاراگراف
باید به ادبیات جمهوری اسلامی زده و بازجوگونه مصداقی پی برد. من در هیچ زمانی عضو
سازمانهایی که تحت مدیریت شادی امین و شادی صدر بودند نبودم تا از آنها حقوق
دریافت کنم. سازمان تندر تک نفره نیست و به علاوه کارنامه سیاسی من به عنوان عضو
سابق کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری-حکمتیست و عضو سابق حزب کمونیست
کارگری-حکمتیست- خط رسمی، مشخص است و سابقه عضویت در سازمان مجاهدین را هم ندارم.
اگر بازجوی جمهوری اسلامی هم این اتهام را به من بزند، به همین سبک و کوتاه پاسخ
خواهم داد.
اما مصداقی در یادداشتش
به این قناعت نمیکند. او میتواند با یک جستجوی ساده در اینترنت به همین پاسخهای
من برسد. او برای به کرسی نشاندن ادعای خود به تمسخر عکس خصوصی من میپردازد. کاری
که بازجوهای مرد در بازجویی با پایین کشاندن ناگهانی چادر و روسری ما زندانیان زن
انجام میدادند. راستش بر مصداقی، که استاد شناگرش لاجوردی بوده حرجی نیست. او به
اتهام زدن و تخریب کردن عادت کرده، حتی اگر پای جانش وسط نباشد. همانند گربهای که
حتی اگر خاک را با فضولاتش کثیف نکند، باز بر حسب عادت پاهایش را به عقب تکان میدهد
و به آنجا خاک میپاشد. اما قطعا به پامنبرنشینان مصداقی که این اتهامات سرتاپا
کذب را با لایک زدنشان تایید کردند، حرجی هست.
تمام جرم من این است که
از زهره شفایی همبندی سابقم که پدر، مادر، خواهر و دو برادرش که در ارتباط
باسازمان مجاهدین خلق ایران، اعدام و جانباخته اند و خودم شاهد مقاومتهایش بودم
دفاع کردم. حالا آقای مصداقی به چه دلیل خوشش نیامده شاید پای داستانی شبیه به
فاطمه کزازی در میان باشد و مصداقی به شیوه خودش لو دادن و دست داشتن در اعدام این
زندانی را انکار میکند. به هر حال قضاوت را بر عهده خوانندگان خواهم گذاشت.
مینو همیلی
شارلاتانیسم ایرج مصداقی، یک شاگرد
دژخیم – از اکبر صمدی، اشرف۳
نگاهی به سوابق مصداقی در زندان…!
شناخت من از ایرج
مصداقی برمیگردد به سال ۶۵ در بند ۲ زندان گوهردشت. در آن زمان من ۲۰ ساله بودم و پنجمین سال زندانم
را پشت سر میگذاشتم. من در اول مرداد سال ۱۳۶۰ یکروز پیشاز انتخابات فرمایشی
رژیم، در تور گسترده پاسداران، در بلوار کشاورز تهران، به همراه ۵۳ تن از هواداران سازمان دستگیر
شدم. گروه ما بعدها در زندان به گروه ۵۴ نفره معروف شد. آخر درآنزمان حتی بهنسبت بیقانونیهای
امروز، هیچ قاعده و قانونی حاکم نبود، پاسداران با بستن سروته خیابانها، جوانان
را از روی نحوه لباس پوشیدن، دستگیر کرده و وای بهحال کسی که در جیبش چند دوریالی
پیدا میکردند (۲)…!
البته آنروزها آنقدر
تعداد دستگیریها زیاد بود که هیچجایی در زندان اوین نبود. حتی محل استقرار
نگهبانان زندان اوین، مملو از دستگیریها بود. این درحالی بود که رژیم در ماههای
تیر تا مهر، بیشترین اعدامها را انجام داد و هرشب بین ۱۰۰ تا ۵۰۰ تن تیرباران میشدند؛ اما نهتنها
تعداد زندانیان کم نمیشد بلکه هرروز بهتعداد آنان افزوده میشد.
ما را مستقیم به زندان
قزلحصار که همه زندانیان پروسه بازجویی و دادگاهشان تمام شده و حکم داشتند،
بردند. ما تا روز ۵ مهر بهمدت دو ماه در قزلحصار بودیم. روز ۵ مهر به زندان اوین منتقل شدیم.
روزیکه تهران در آتش و خون بود! در بهمنماه در سن پانزدهسالگی به دادگاه رفته و
درحالیکه هیچجرمی جز هواداری از سازمان نداشتم به ده سال زندان محکوم شدم و پس
از مدتی به بند ۴ واحد ۱ زندان قزلحصار رفتم. در فروردین سال ۶۵ به همراه گروهی از همبندیها،
به زندان گوهردشت منتقل شدم.
در همین دوران بود که
مصداقی را از بند دیگری، به بند ما آوردند. جمع ما هیچ شناختی از او نداشت. تنها
کسی که او را میشناخت مجاهد شهید موسی حیدرزاده بود که پیشازاین با مصداقی در یک
بند بود. موسی در بند سابق، از ندامت و مصاحبه مصداقی علیه سازمان، مطلع بود. علت
مصاحبه، این بود که مصداقی در سلول انفرادی درهمشکسته و برای خلاصی از فشار سلول
انفرادی، شرط زندانبان برای خروج از انفرادی که مصاحبه علیه سازمان بود را پذیرفت.
موسی میگفت که او قابلاعتماد نیست چراکه زیرفشار کم میآورد. این یک تحلیل نبود
بلکه مبتنی بر واقعیتی بود که موسی بهچشم دیده بود.
همه زندانیان دهه شصت
بهخوبی به یاد دارند که بین آبان ۱۳۶۱ تا تابستان ۱۳۶۳ که به دوران فشار یا دربسته (۳) در زندان قزلحصار معروف شد و بندهای عمومی به بندهای مجرد تبدیل و
همه امکانات قطع شد؛ تعداد بسیاری را به سلولهای انفرادی گوهردشت و یا «قیامت» (۴) منتقل کردند که شرط خروجشان از
سلول انفرادی یا قبر، قبول مصاحبه بود، باوجود مقاومت عمومی که وجود داشت، ایرج
مصداقی در این مرحله هم کم آورد و از معدود کسانی بود که با ندامت و اجرای مصاحبه،
از این شرایط خارج شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر