۱۳۹۹ تیر ۱۲, پنجشنبه

دیدار خانوادگی به سبک اطلاعات آخوندی با بلندگو وطومار ننگ بر این کار کثیف

 
دیدار خانوادگی به سبک اطلاعات آخوندی با بلندگو وطومار ننگ بر این کار کثیف

این مردک نامرد نامش ابراهیم خدابنده است که در واقع بنده ملاها شده است 

او در اوج خیانت به خلق ومبارزه و انقلاب راه سفلگی و مزدوری اطلاعات را انتخاب کرده است بهمین دلیل مدیر کل انجمن نجاست در ایران را نیز یدک میکشد

در واقع کار او راه اندازی سیرک و بالا پایین پریدن در این سیرکها برای ملاها میباشد

او مسول اصلی شکنجه روانی وفریب خانواده های مجاهدین و گول زدن مادران پیر و پدران سالخورده میباشد

 

درخواست مدیر عامل انجمن نجات جهت طرح شکایت از دولت آلبانی در سازمان ملل متحد

با سلام، احتراما به عرض می رسانم که انجمن نجات یک سازمان مردم نهاد NGO متشکل از خانواده های اعضای سازمان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) MEK و همچنین نجات یافتگان این فرقه می باشد. این انجمن خواهان برقراری ارتباط خانواده های دردمند و رنج کشیده با عزیزان گرفتارشان در اردوگاه این فرقه در آلبانی بوده و در این راه تلاش می نماید.
به نمایندگی از طرف خانواده ها مایلم از دولت جمهوری اسلامی و وزارت امور خارجه و شورای عالی امنیت ملی تقاضا نمایم تا به وضعیت این ” ناپدیدشدگان اجباری“ در کشور آلبانی رسیدگی شده و شکایتی از جانب خانواده های آنان طبق قوانین بین المللی علیه دولت آلبانی به ملل متحد تسلیم گردد. خانواده ها چشم امید به اقدامات مؤثر دولت جمهوری اسلامی دارند تا بتوانند از وضعیت عزیزان ناپدید شده اجباری خود کسب اطلاع نمایند


تلاش اطلاعات‌آخوندی برای بازگشایی سیرک‌مزدوران‌ ارتجاع



مشابه این حرکات کثیف وجنگ روانی وفشار بر خانواده در عراق بوده به نمونه زیر توجه کنید

صبح سه‌شنبه ۱۹ خرداد ۹۴ سفارت رژیم آخوندی در بغداد به کمک سرهنگ صادق محمدکاظم و سرگرد احمد خضیر مأموران کمیته دولتی سرکوب مجاهدین اشرفی، شماری از مزدوران اطلاعات رژیم آخوندی و نیروی تروریستی قدس را تحت عنوان خانواده ساکنان لیبرتی به محل ایستگاه پلیس در کمپ لیبرتی منتقل کردند. آن‌ها پلاکاردهایی علیه ساکنان لیبرتی به همراه داشتند.

پیش‌ازاین نیز در روزهای ۲۵ فروردین و اول اردیبهشت ۹۴ گروه‌های دیگری از این مزدوران به لیبرتی منتقل‌شده بودند. این مأموران در حالی به لیبرتی منتقل شدند که برای نزدیک شدن به این کمپ باید از چندین نقطه بازرسی عبور کرد و هیچ‌کس جز با همراهی نیروهای امنیتی عراق امکان رد شدن از آن‌ها را ندارد.

هدف از اعزام این مزدوران به عراق و انتقال آن‌ها به لیبرتی زمینه‌سازی برای کشتار و راه انداختن حمام خون بعدی در لیبرتی بود. انتقال مأموران وزارت اطلاعات تحت عنوان «خانواده ساکنان» تجربه تکرار شده قتل‌عام‌های سال‌های گذشته در اشرف است.

تک‌به‌تک این به‌اصطلاح خانواده‌ها توسط وزارت اطلاعات و توسط مأموران وزارت اطلاعات توجیه و به کنار لیبرتی آورده شدند تا مانند اشرف زمینه‌ساز کشتار بعدی مانند ۱۹ فروردین ۸۸ و قتل‌عام ۱۰ شهریور ۹۲ شوند.

آن‌ها اعلام می‌کردند که «ما همان‌هایی هستیم که ماه‌ها در اطراف اشرف با چند صد بلندگو تجمع داشتیم». منظور آن‌ها سیرک وحوش ولایت در اطراف اشرف طی ۶۷۷ روز بود که با ۳۲۰ بلندگو به‌صورت شبانه‌روزی نعره می‌کشیدند که «اشرف را به خاک و خون می‌کشیم» و دیدیم به قتل‌عام ۱۰ شهریور ۹۲ منجر شد. آن‌ها به پشت دیوارهای لیبرتی آورده شده و فریاد می‌کشیدند ما دیوارهای لیبرتی را بر سر شما خراب می‌کنیم و علناً می‌گفتند که می‌خواهند سناریوی اشرف را در لیبرتی تکرار کنند.



اعزام مزدوران اطلاعات علیه مجاهدین به لیبرتی بنام خانواده


آخرین تلاش اما طومار امضا کردن وفرستادن برای مقامات آلبانی

تلاش وزارت‌اطلاعات برای‌راه‌اندازی سیرک‌مزدورانش علیه مجاهدین دراشرف۳

شعبات وزارت منفور اطلاعات که تحت نام انجمن نجات کار می کنند اولین بار نیست که از این حربه نخ‌نما علیه اشرفی‌ها به‌صورت گسترده استفاده می کنند. زمانی که مجاهدین در عراق در اشرف و لیبرتی بودند این شعبات وزارت جاسوسی و آدمکشی «بصورت گسترده [البته درپشت صحنه] فعال بودند» و زیاد خودرا میدان دار این ترفندهای اطلاعاتی نشان نمی دادند. بنابرآنچه واقع شد،‌ تمام حمله و هجوم های نیروهای تروریستی قدس آخوندها علیه اشرف و لیبرتی بر روی همین زمینه چینی روانی سیاسی مزدوران اطلاعات تحت عنوان جعلی خانواده مجاهدین صورت گرفت که در پشت درب اشرف و لیبرتی اقدام به شکنجه روانی فرزندانشان با تهدید آنها به کشتن و به دار کشیدن و… عربده های ولی فقیه ارتجاع را از شکنجه گاهها و میدانهای اعدام قرون وسطایی نظام بازتاب می دادند.
سایت انجمن نجات، ارگان وابسته به وزارت بدنام اطلاعات آخوندی در۲۲شهریور۱۳۹۳ ابعاد چنین طرح اطلاعاتی و توطئه‌چینی خبیثانه علیه تنها هماورد نظام ولایت فقیه را به این صورت بیان کرده بود:
«
از زمستان سال ۱۳۸۹ تا شهریور ماه ۱۳۹۲ بیش از ۱۰ هزار سفر از طرف خانوادههای اسیران اشرف انجام شد… گروههای بسیاری از خانوادهها از ایران و سایر نقاط جهان بسوی اشرف در سفر بودند تا زمان فروپاشی یک فرقه تروریستی و آزادی اسیران ذهنی در آن را تسریع نمایند…».

ترتیب دادن هماهنگی‌های۱۰هزار سفر، از اقصا نقاط ایران و جهان، باصرف میلیونها دلار هزینه از کیسه مردم ایران و تماما توسط وزارت اطلاعات انجام می‌شد. این درحالی بود که دولت مزدور مالکی در عراق،‌ درهمان‌زمان به درخواست صدها خانواده‌های حقیقی اشرفی‌ها برای سفر به عراق و دیدار با فرزندانشان جواب نمی‌داد و هرگز هم به یک خانواده اجازه دیدار با فرزندانشان را نداد ….


تلاش وزارت‌اطلاعات برای‌راه‌اندازی سیرک‌مزدورانش علیه مجاهدین دراشرف۳ - برنامه پرونده

حرف مجاهدین به این بازیهای کثیف چیست

همدستان کارزار شیطان‌سازی وتروریسم رژیم ایران در آلبانی

کمپین تبلیغاتی و شیطان سازی رژیم علیه ما ادامه دارد تا راه را برای اقدامات تروریستی بعدی هموار کند. به همین منظور خانواده‌های ما هم در ایران به گروگان گرفته‌شده‌اند و رژیم از آن‌ها علیه خود ما سوءاستفاده می‌کند. رژیم ملایان تاکنون ۱۲۰ هزار تن از مجاهدین و مخالفین را اعدام نموده که شامل قتل‌عام ۳۰ هزار زندانی سیاسی در ۱۹۸۸ است.

اولسی یازچی و جرجی تاناسی مطالب سایت‌ها و انجمن‌های پوششی رژیم ایران را که فقط تعداد محدودی از نفرات سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات ایران خواننده‌اش هستند را در  گازتا ایمپکت و یا فیس‌بوک‌های خودشان منتشر می‌کنند. رژیم ایران سپس همین مطالب را یک‌بار دیگر به‌عنوان این‌که مردم آلبانی از خواسته‌های وزارت اطلاعات پشتیبانی می‌کنند، منتشر می‌کند. ما اطلاع داریم که رژیم سپس برای توجیه فشار بیشتر روی زندانیان و خانواده‌های ما همین مطالب را در زندان‌ها پخش می‌کند

۱-ما از کمیسر عالی حقوق بشر خواهان اعزام یک هیأت حقیقت‌یاب بین‌المللی به ایران با حضور گزارشگر ویژه حقوق بشر ملل متحد و با حضور نمایندگان ما برای دیدار با خانواده‌ها در ایران و انتشار گزارش آن برای اطلاع افکار عمومی شده‌ایم.

۲-از وزرای دادگستری و کشور در آلبانی خواهان بررسی اقدامات مجرمانه اولسی یازچی و جرجی تاناسی به سود گشتاپوی دینی در ایران و شراکت در سرکوب خانواده‌هایمان و پیش‌قراولی تروریسم علیه پناهندگان ایرانی در آلبانی هستیم.

سوم تیر ۱۳۹۹


۱۳۹۹ تیر ۵, پنجشنبه

ماموریتهای شکست خورده نفوذ ترس ازچیست شیطان سازی وترور ونفوذ


بله واقعیتهایی تلخ در حکومت ملاها ترس ونگرانی از سرنگونی میباشد 
لذا به هر نوع اقدام تروز فیزیکی شیطان سازی وهر اقدام علیه مجاهدین میزنند برخی نمونه های نفوز تا شیطان سازی که 
مختصر شده را توجیه نمایید 

نگاهی به سوابق مزدوران علی بخش آفریدنده (رضا گوران) و  بیژن رضاوندی، 


وسایر وحوش نفوذیمسعود تقی پوریان، محمدباقر مؤمن زاده، علیرضا نصراللهی، بتول ابراهیمی و علی بخش آفریدنده 

عوامل نفوذی، ازماموریت ترور تا شیطان‌سازی برای‌ترور

ماموریتهای شکست خورده نفوذ  ترس ازچیست شیطان سازی وترور ونفوذ برای چیست

برای آشنایی بیشتر این مجموعه مقالات و عکسها را توجه کنید

عوامل نفوذی، ازماموریت ترور تا شیطان‌سازی برای‌ترور

عوامل نفوذی، ازماموریت ترور تا شیطان‌سازی برای‌ترور

برخی از مزدوران اطلاعات آخوندی، سال‌ها پیشینه خوش‌خدمتی برای جلادان و شکنجه‌گران در داخل ایران را در کارنامه خود دارند. بیژن رضاوندی، مسعود تقی پوریان، محمدباقر مؤمن زاده، علیرضا نصراللهی، بتول ابراهیمی و علی بخش آفریدنده از ابتدا با مأموریت نفوذ در صفوف مجاهدین به منطقه مرزی رفته و پس از لورفتن مأموریت‌شان، قرارگاه‌های مجاهدین را ترک کرده یا اخراج شدند.

عوامل نفوذی، ازماموریت ترور تا شیطان‌سازی برای‌ترور

آن‌ها در اولین فرصت خود را به اربابانشان در وزارت اطلاعات در تهران رسانده، یا به وزارت اطلاعات وصل شده و پس از دریافت مأموریت جدید علیه مجاهدین و مقاومت، این بار به نام «جداشدگان» از سازمان مجاهدین، به صحنه فرستاده شدند

عوامل نفوذی، ازماموریت ترور تا شیطان‌سازی برای‌ترور.

وزیر اطلاعات وقت رژیم، نفوذ به درون تشکلات مخالف رژیم را یکی از وظایف وزارت اطلاعات برشمرده و گفته بود:

«نفوذ در تشکل‌های سیاسی ضدانقلاب، یکی از هدف‌های وزارت اطلاعات است و در این زمینه وزارتخانه موفق شده است عواملی را به داخل این گروهک‌ها بفرستد تا بتواند از برنامه‌های آن‌ها اطلاع حاصل کند…» (آخوند فلاحیان – رادیو رژیم- ۱۸ خرداد ۱۳۷۴)

بیژن رضاوندی؛ نفوذی لورفته با مأموریت کشتن مجاهدین


بیژن رضاوندی صحنه چرخان شعبه وزارت اطلاعات در استان البرز تحت نام انجمن «نجات»، یک نفوذی لورفته در ارتش آزادی‌بخش ملی ایران است.

عوامل نفوذی، ازماموریت ترور تا شیطان‌سازی برای‌ترور
در سال‌های دهه هفتاد، مأموران بدنام وزارت اطلاعات که دیگر به لباس «نفوذی» درآمده بودند پس از کسب آموزش‌های لازم برای کشتن و تخریب، به‌صورت گله‌ای روانه عراق شدند. «بیژن رضاوندی» از زمره آنان بود. نامبرده در سال ۷۹ به دلیل هواداری از سازمان در تور وزارت اطلاعات افتاده و دستگیر شد و دژخیمان اطلاعات آخوندی پروسه براندن، به ندامت کشاندن و استخدام را با او رفته و پس از توجیه و آموزش، برای نفوذ در ارتش آزادی‌بخش تحت عنوان هوادار با مأموریت کشتن مجاهدین به عراق اعزام شد که پس از مدتی کشف و به مأموریت خود اعتراف نمود:

بیژن رضاوندی پس از کشف هویت واقعی و مأموریتش، از مناسبات اخراج شد تا دنبال زندگی مطلوب خودش برود ولی با اصرار درخواست کرد که در کنار مجاهدین بماند؛ بعد از حمله آمریکا و نیروهای ائتلاف به عراق و تغییر حاکمیت قبلی عراق که امکان دیدارهای خانوادگی ساکنان اشرف فراهم‌شده بود، وزارت اطلاعات اجیرشدگان خود را نیز در قالب دیدارهای خانوادگی به اشرف فرستاد و از این طریق به بیژن رضاوندی پیام داد که برای اجرای مأموریت‌های جدید به داخل کشور برگردد. بدین ترتیب نامبرده در اسفند ۱۳۸۳ به نزد همان دژخیمانی که او را اعزام کرده بودند، بازگشت.

رضاوندی به‌محض برگشت به زیر حاکمیت آخوندها، نسبت به مأموریت جدید در اشکال جدید توجیه گردید تا با دروغ‌پردازی علیه مناسبات مجاهدین، وظایف محوله خود را اجرا کند. در این رابطه وی با خطی که وزارت اطلاعات داده بود، نقش قربانی را بازی می‌کند تا قربانی اصلی گم و نامعلوم شود. او به‌عنوان صحنه‌گردان انجمن «نجات» رژیم در استان البرز گمارده شد که به دلیل هراس از فاش شدن ماهیت واقعی خود، ابتدا بانام جعلی «رضا» به خانواده‌ها برای انجام وظایفش مراجعه می‌کرد و بعدها فقط با نام «بیژن» به اجرای خطوط وزارت بدنام مبادرت می‌نمود و از نوشتن نام کامل خود، پرهیز می‌کرد.
«
انجمن نجات» توسط وزارت اطلاعات و با استفاده از نفوذی‌ها و مزدوران جدیدالاستخدام برای سوءاستفاده از خانواده‌ها، علیه مجاهدین تأسیس گردید. این مزدوران برای اهداف دجالگرانه اطلاعات آخوندی بکار گرفته شدند. بیژن رضاوندی نیز در راستای خطوط ابلاغ شده وزارت اطلاعات و مأموریت جدیدش در جنگ روانی علیه مجاهدین به تخلیه خانواده‌ها و ملأ هواداران مجاهدین به لحاظ اطلاعاتی می‌پردازد و با تطمیع و تهدید و جذب مشتی اجیرشده تحت پوش خانواده، عناصر لازم به‌منظور پیشبرد خط سرکوب و کشتار مجاهدین را فراهم می‌کند.
وی هم‌اکنون نیز یکی از دست‌اندرکاران دون پایه جمع‌آوری امضا برای طومارهای وزارت بدنام به منظور بازگشایی سیرک جیره‌خواران ولایت در اشرف۳ می‌باشد.
ذیلاً به برخی از وظایف مزدور بیژن رضاوندی اشاره می‌کنیم:

۱. برگزاری نمایش توبه و ندامت در استان البرز با به‌کارگیری مزدوران جدیدالاستخدام

۲. شرکت در فیلم‌های سفارشی رژیم علیه مجاهدین

۳. مراجعه به خانواده مجاهدین برای به‌کارگیری آنان علیه سازمان با تطمیع یا تهدید و آماده کردن مشتی اجیرشده برای سیرک ولایت در اطراف اشرف یا لیبرتی در زمان حضور مجاهدین در عراق

۴. مصاحبه باهدف تأثیرگذاری بر هواداران سازمان در ایران و مخدوش کردن چهره مقاومت در خارج ایران

نگاهی به سوابق مزدور علی بخش آفریدنده (رضا گوران)

عوامل نفوذی، ازماموریت ترور تا شیطان‌سازی برای‌ترور

علی بخش آفریدنده به گواهی اسناد و مدارک و اعترافات خودش، سوژه استخدام وزارت اطلاعات برای نفوذ به درون ارتش آزادی‌بخش ملی ایران با وعده زمین و ماشین وزندگی بوده است.
علی بخش آفریدنده (رضا گوران)، اخیراً روایت خاطرات جعلی خودش را در کتابی به اسم «میان دودنیا» با هدایت وزارت اطلاعات روانه بازار مکاره شیطان سازی علیه مجاهدین کرده تا با اشتراک و همکاری تواب تشنه به خون (مصداقی) و شرکا، اراجیفی را علیه مجاهدین تکرار کند و بعد به‌وسیله برخی دیگر از پادوها و سایت‌های زنجیره‌ای اطلاعات باز تکثیر شود.
نامبرده از سال ۱۳۸۵ به‌طور گسترده توسط وزارت اطلاعات و سایت‌ها و رسانه‌های زنجیره‌ای اطلاعات از قبیل ایران دیدبان، اینترلینک، پژواک، آوا، «پنجره‌ای رو به خانه پدری» مزدور اجاره‌ای (علیرضا نوری زاده)، شعبات مختلف نجات رژیم و شبکه‌های خارج کشوری آخوندها و… برای نشخوار یاوه‌های گشتاپوی آخوندی علیه مجاهدین و مقاومت ایران مصرف‌شده است.
مأموریت آن‌ها هم چیزی جز همان یاوه‌های هزار بار تکرار شده بر اساس خط وزارت اطلاعات برای شیطان‌سازی علیه مجاهدین مبنی بر اینکه مجاهدین خودشان، خودشان را شکنجه می‌کنند و وجود زندان و شکنجه و قتل‌های مشکوک در مجاهدین، نیست.

وزارت اطلاعات مزدور علی بخش آفریدنده (رضا گوران) را در کنار مصداقی، تواب تشنه به خون، در خدمت پیشبرد خط خودش علیه مجاهدین بکار گرفت. مأموریت شیطان‌سازی علیه مقاومت این بار باید در شکل و قالب دیگری در ارتباط با مزدور مصداقی و شرکا پیش می‌رفت. لجن پراکنی علی‌بخش که هم‌اکنون در یک کتاب منتشرشده است مشخصاً سال ۹۳ و ۹۴ به‌تدریج در سایت پژواک وزارت اطلاعات که گرداننده آن مزدور مصداقی است منتشر شد. این نوشته‌ها رسواترین اتهامات و یاوه‌های رژیم و وزارت جعل  

۱۳۹۹ تیر ۳, سه‌شنبه

مصداقی آخوندک کت شلواری و آخرین افاضات برای اطلاعات ملاها - مرجان شورشی


مصداقی شکنجه گر و آخرین افاضات و دم تکان دادن برای اطلاعات آخوندی در خصوص #مرجان شورشی


ازآخوندک کت شلواری مصداقی باید سوال کرد تو وامامت

خبر درگذشت هنرمند مردمی و گرانقدر خانم مرجان بسرعت در سراسر ایران و جهان پیچید و موج بی نظیری از قدرشناسی را در بین همه اقشار بویژه جوانان و هنرمندان و زندانیان سیاسی برانگیخت. موجی که نشان روشنی از همبستگی ملی علیه فاشیسم دینی بود. رژیم آخوندی در مواجهه با این همبستگی ملی از یک سو به تهدید هنرمندان پرداخت و از سوی دیگر دست به انتشار یک نشریه مجاهد جعلی با تصاویر برخی از هنرمندان داخل کشور زد تا آنها را به موضعگیری علیه مجاهدین وادار کند. وزارت بدنام همچنین با توسل به شگردها و دسیسه های لو رفته شماری از سگان هار استخدامی را به صحنه فرستاد تا به نشخوار اراجیف وزارتی علیه خانم مرجان، مبادرت کنند. در زمره این مزدوران فرد کثیف و حقیری بود که بدرستی «تواب تشنه بخون» لقب گرفته است.
وزارتی ها که از تأثیرات انگیزاننده زندگی، مبارزه و درگذشت خانم مرجان در اعماق ذهن و ضمیر مردم ایران و حتی هنرمندانی که به رژیم مدعی است «نان» و «نمک» نظام را خورده اند، وحشت زده شده و به خشم آمده، به مزدور حقیری مانند مصداقی متوسل شده اند تا در بوق «ضد میهن» اظهار لحیه کند که:

«شما فکر کنید در طول هفته گذشته چه ها کردند برای مرجان. به عرش اعلی رساندند. دروغ های عجیب و غریبی راجع به مرجان و سمبل زن شورشی در ایران. فکرش را بکنید».

حقد و کینه و سوزش حاج علوی و جوجه مزدورانش کاملا قابل فهم است والا کیست که نداند خانم مرجان با ۵ دهه کارنامه هنریش و با ۴ دهه ایستادگی و مبارزه در مقابل فاشیسم دینی، از همراهی با مجاهدان در سخت ترین روزهای سال ۶۰ تا پایداری و مقاومت و سرفرازیش در زندان و تا همراهی و همگامی اش با مقاومت ایران و کانونهای شورشی تا آخرین روز زندگی پربارش به عرش اعلی رسیده است. هر کودکی میداند که این میزان ستایش و تجلیل همگانی از خانم مرجان از جانب میلیون ها ایرانی یک هفته ای خلق نشده است.
اما هرزه درایی های این مزدور حقیر از کجا ناشی میشود، نه فراموشی است و نه بیماری این یک ماموریت است آنهم از طرف کسی که همکاری با دشمن و شرکت در گشت و شکار مجاهدان همان زمانی شروع کرده است که خانم مرجان در شکنجه گاههای رژیم آخوندی در مقابل امثال لاجوردی مقاومت میکرد. البته آدمی وقتی در مسیر مزدوری میافتد، وقتی در مسیر خیانت و جنایت می افتد آنقدر بیشرم میشود که حتی در مرگ یک هنرمند نیز سرماموریت حاضر است. این البته طبیعت جلادان و شاگرد جلادان و بچه دژخیمان و جوجه ساواکی ها و اطلاعاتی ها هم در زمان شاه و هم در زمان شیخ است. مگر بسیاری از مجاهدان و مبارزان را در آن سالها از مراسم ازدواج یا مراسم عزا دستگیر نکرده و به شکنجه گاه نبردند و اعدام نکردند. مگر مادر را جلوی بچه شکنجه نکردند و مگر همسر را جلوی همسر مورد تعرض قرار ندادند. تواب تشنه بخون همان رفتارها را در اینجا تکرار میکند. اگر تواب تشنه بخون و بقیه تخم و ترکه های حاج محمود و حاج قاسم مثل می توانستند و زورشان میرسید مراسم تشییع مرجان را در لس آنجلس به هم میزدند و شرکت کنندگان را دستگیر میکردند حالا که نمی توانند باید اراجیف به هم ببافند

معنی بی شرم در لغتنامه دهخدا این است«بی چشم و رو. وقیح. صفیق. پررو. بی آبرو».

چنان دان که بی شرم بسیارگوی
ندارد بنزد کسان آبروی
(
فردوسی)
یکی از ”آخوندکار”های ( بر وزن شاهکار) این مزدور احمق اینست که به ضدمیهن تی وی میگوید:

«فکر کنید یک پول دادند به واشنگتن پست یک آگهی بزرگ دادند تو صفحه آگهی های ترحیم. واشنگتن پست یک صفحه برای ترحیم دارد. یک صفحه پول دادند با عکس مرجان بعد نوشتند خواننده ایرانی که تبدیل شده به سمبل شورشیان».

عجبا! که این مزدور حقیر مدام در بی شرمی سقف میزند. واشنگتن پست، یکی از سه روزنامه اصلی آمریکا، کیهان شریعتمداری و نوچه های حقیر خارج کشوری اش مانند میهن تی وی و مردم تی وی نیست و قوانین و پروسه های خودش را برای بزرگداشت شخصیت های متوفی دارد.

هرکس که مقاله ۲۵ خرداد واشنگتن پست در باره خانم مرجان به قلم «مت شودل» یکی از خبرنگاران این روزنامه را خوانده باشد، از مفاهیم عالی و قلم زیبایی که نویسنده در تنظیم این مقاله به کار گرفته است در می یابد که تا کجا تحت تأثیر شخصیت، جایگاه هنری و شخصت خانم مرجان قرار گرفته است. یک جستجوی ساده در گوگل نشان میدهد که شودل صدها مقاله دیگر در بزرگداشت شخصیت های مهم دنیا نوشته است. او طی ۱۶ سالی که در همین رشته قلم زده است ۳۰ جایزه منطقه ای و ملی خبرنگاری کسب کرده است و کتابی در مورد محمدعلی کلی فقید ، قهرمان سنگین وزن جهان، نوشته است.

این لینک واشنگتن پست توضیح میدهد که دو راه برای انتشار خبر فوت وجود دارد:

۱) چاپ یک «اطلاع فوت» (paid Death Notice) که تقاضا دهندگان در ازاء آن پول پرداخت میکند. برای این کار باید با بخش آگهی روزنامه تماس حاصل شود و اطلاعات مراسم خاکسپاری و زمان و مکان آن هم منتشر میشود.

۲) انتشار «خبر ترحیم» (News Obituary) که خلاصه ای از بیوگرافی شخصیت ها را ارائه میدهد و توسط یک خبرنگار حرفه ای واشنگتن پست نوشته میشود پولی نیست، بلکه خبری است.

خبر فوت خانم مرجان در دسته دوم قرار دارد. در صفحه این خبر کلمه «آگهی» قید نشده بود؛ خبرنگار روزنامه محتویات خبر را خودش تدقیق کرده و هیچ اطلاعاتی در رابطه با روز و محل مراسم خاکسپاری (که ویژگی آگهی پولی است) در آن درج نشده بود. واشنگتن پست در سایت خود صریحا میگوید:

«هیچ مبلغ پولی برای خبر ترحیم نیاز نیست».

درج چنین مقالاتی طبیعتا تابع اهمیت و تاثیرات شخصی است که از دنیا رفته است.

این تنها یک نمونه بود. حالا بددهنی های این مزدور بی سر و بی پا علیه خانم مرجان را قرار بدهید کنار جعل نشریه مجاهد و تهدید هنرمندانی که از این بانوی بزرگوار تجلیل کرده اند، آیا چیزی جز وحشت آخوندهای حاکم و مزدوران خرد و ریزش را از محبوبیت خانم مرجان و همبستگی که حول او شکل گرفت را بازتاب میکند؟

زنده یاد مرجان در خاطرات خود از دوران اسارت بدست رژیم زن ستیز آخوندی میگوید:

«در سلول، زن جوانی را دیدم که اسمش شهین بود .بیست و چهار پنج سال بیشتر نداشت و او را تازه پس از تولد فرزندش از بیمارستان اوین به بند آورده بودند. او می‌گفت همسرش قبل از اعدام خواسته که اسم نوزادشان را به نام خواهرش که در پنج مهر شهید شده بود، سولماز بگذارند. روزی که می‌خواستند شهین را برای اعدام ببرند، پیشانی سولماز کوچک را بوسید. او در خواب بود و در آغوش مادرش درست مثل مجسمه مریم مقدس میکل‌آنژ شده بود. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم؛ صورت‌ام را میان دست‌هایم مخفی کردم تا صدای گریه‌ام را نشنوند. تا این که با دستی که شهین به سرم کشید به خودم آمدم. لحظه‌یی به چهره آرام ولبخند تلخی که به لب داشت خیره شدم. او سولماز را توی بغلم گذاشت و رفت».

اما در همان زمانها تواب تشنه بخون، همین مجاهدین قهرمان را در گشتهای دادستانی در خیابانهای تهران به دام می انداخت و در کشف چاپخانه به برادران شکنجه گر امداد میرساند و در سال ۶۷ نه یک انزجار نامه بلکه بنا به نوشته خودش ۴ انزجار نامه علیه مجاهدین می نویسد و البته متن را هم یادش رفته است!! البته با تردستی و خرمرد رندی تلاش میکند این پرونده سیاه را سفید سازی کند و مثلا در باره برخورد با کمیته مرگ می نویسد:

«نمی‌دانم چی شد که با من به چانه زنی پرداختند. شاید به خاطر «سلام» اولی بود»!!

خانم مرجان درسهای زیادی از ایستادگی و مقاومت را به اینگونه مزدوران و اربابانشان داده است. به همین خاطر هم این مزدوران حق دارند که مثل گرگ تیرخورده به خود بپیچند، بخصوص که این بار پای یک زن سر فراز در میان است و هضم آن برای امثال مصداقی که زن ستیزی آخوندی در تمامی تار و پود وجودشان سرشته شده است، نه مشکل بلکه غیر ممکن است.