۱۳۹۸ مرداد ۲۳, چهارشنبه

جنبش دادخواهی ـ مشعلی روشنگر در دستان ایرانیان


جنبش دادخواهی ـ مشعلی روشنگر در دستان ایرانیان


«صدا کن مرا
صدای تو خوب است
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم و تر شد.

من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان، چراگاه جرثقیل است».
(سهراب سپهری، شعر «صدا کن مرا»)

حالا دیگر «سطح سیمانی شهر»های ایران از «شبیخون حجم» نگاه و صدا و خاطرهٔ قتل‌عام شدگان، ترک برداشته است.
حالا دیگر «سطح سیمانی» قتلگاههای مزدحم اوین و گوهردشت، منفجر می‌شوند و فواره‌های خون‌اند بر سقف خانه‌های هیأت‌های مرگ و دژخیمان و جلادان.
حالا رگه‌های خون از «سطح سیمانی» و سکوت دهه‌های ۶۰و ۷۰، از پله‌های خانه‌ها پایین آمده و در کف خیابان‌ها بدل به حنجرهٔ تمامیت ایران شده است.
اکنون سال‌های سکوت سیمانی فصل‌های جنایت سپری شده است. اکنون دستان شهیدان از خاک برون آمده و ندای دادخواهی می‌دهند که «خون من هرگز نخسبد، دادخواه من کجاست؟».
اکنون آنانی که سال‌ تا سال و دهه تا دهه نقاب بر چهره نهادند و جرثقیل‌ها را هم توان برداشتن نقاب‌هاشان نبود، حالا به ضرب سرانگشت دادخواهی خون یاس‌ها و شقایق‌های ایران‌زمین، نقاب‌هاشان دریده گشته است و در بن‌بست همه‌جانبه، ناگزیر به اعتراف می‌شوند. بگذار این اسناد مهر سری خورده، هر چه بیشتر و بلندتر در تلویزیونها و سایت‌های حکومتی، نقاب از خود بردارند.
حالا ایران با قدرت خاطراتش، خود را بازمی‌یابد.
اکنون این جنبش دادخواهی‌ست که از قیام ۹۶و قیام‌ها و اعتراضات ۹۷و ۹۸گذشته است و به بلوغ آگاهی و ندای ملتی بدل گشته است.
اکنون مردم ایران می‌بینند که در ۳۰سال پیش که «سکوت سیمانی» اختناق، راه هر فریادی را بسته بود، فرزندان قهرمانشان چه افتخاری در پایداری در برابر هیولای انسان‌ستیز خمینی خلق کرده و رقم زده‌اند. همان پایداری که زیرساخت تمام قیامهای دو دهه اخیر بوده است. قیام‌هایی که در کانو نشان دادخواهی مردم ایران برای خون‌هایی بوده است که هرگز نخسبیده‌اند.
حالا این عشق و یاد و خاطرات شهیدان‌ آرمان آزادی‌ و فریاد شکست نخورده‌شان است که‌ از پس گذار باد و باران و آفتاب زمانه، گزند و آسیب ندیده‌ و «سطح سیمانی» ۴۱سال را شکسته‌اند.
حالا «صدای خوب» آنان است، آن «سبزینهٔ گیاهی عجیب که از انتهای صمیمیت حزن» ۴۱ساله خلق و میهنی به گوش می‌رسد. این «صدای خوب» آنان است که اینک از شهرهایی به گوش می‌رسد که ۴۱سال «خاک سیاهشان چراگاه جرثقیل»ها بوده و می‌باشد.
سر بر آوردن اشرف ۳ -در کهکشان ۹۸، پیوند و گره خوردن زنده و پویای دادخواهی قیامهای ایران و جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان ۶۷است.
اکنون این صدا و ندا را پژواک‌ها باید تا شعله‌اش گر بگیرد و روشنای بیداری‌اش، همه‌گیر گردد. اکنون توفان نفس‌های ۳۰هزار زندانی قتل‌عام شده، بر هر کوی و برزن و درب و پنجره و دریچه‌ای می‌کوبد و بذر جنبش دادخواهی می‌پراکند. کانون‌های شورشی، صفیر این توفان روشناگر را به همه‌جا می‌رسانند و تکثیر می‌کنند و امیدهای زخم‌خورده را مرهم می‌نهند...
می‌گویند ملتی که تاریخ نخواند، مجبور است آن را تکرار کند.

جنبش دادخواهی ـ مشعلی روشنگر در دستان ایرانیان

تصور کنید آنچه را که باید از گذشته بجوییم، بپوییم، بخوانیم و بدانیم تا چراغ آینده‌اش کنیم، نجوییم، نپوییم و ندانیم و از تاریکیِ گذشته به آغاز یا ادامهٔ آینده پای بگذاریم. از این روی، جنبش دادخواهی را باید چراغی و مشعلی در دستان تک‌تک ایرانیان دانست که به جنگ با زوایای تاریک تاریخ ۴۰سال ...ٔ ایران می‌روند

چرخ زره‌پوش فتوای قتل گل سرخ


صدا کن مرا
صدای تو خوب است
و تنهایی من
شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد
(سهراب سپهری، شعر «صدا کن مرا»)
***
باز مرداد رسید. هنگامه‌ای که «
چرخ زره‌پوش فتوای قتل گل سرخ، از روی رؤیای آزادی گذر کرد
».
باز مرداد رسید. ماهی و نامی با گردبادی از ارغوان و لاله و شقایق؛ با آلبومی از تلألوهای رخشان یاد. یادهایی هماره پرسشگر. پرسشگرانی منادیان دادخواهی با گردبادهایی از خاورانهای فلات ایران.
باز مرداد رسید. با جنبشی از دادخواهی که «خون من هرگز نخسبد».
جنبش دادخواهی: شیپور بیداری، ناقوس حقیقت، بانگی فراگیر که هر روز طنین بیشتری می‌یابد و وجدانهای خفته را هوشیار می‌کند.
جنبش داداخواهی، سروش آگاهی بخش و فراخوان به رسالتی انسانی و میهنی است.
جنبش دادخواهی، ارتعاش بی‌توقف ندای زمین است که «خون من هرگز نخسبد».
جنبش دادخواهی، شورش‌انگیز است. تجلی شبانه‌های سنگین مادران ایران‌زمین در سوگ گهواره‌های عشقشان است. عشقی که از خانه‌ها به‌در آمده و التهاب یک وطن گشته است که «خون من هرگز نخسبد».
جنبش دادخواهی، پرسشگر است که: «ز که می‌رسد نوایی / ز گذار سال‌هایی / که هنوز هست این‌ها / گل باغ آشنایی؟».

جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان ۶۷جاری شدن قلم‌ها و زبانها و خاطره‌ها و مشاهدات برای غبارروبی از بخش مهمی از تاریخ ایران و ثبت آن است.
جنبش دادخواهی، پرتوافکنی نور بر زوایای تاریکٍ نگاه داشته توسط ارتجاع آخوندی است.
جنبش دادخواهی، کنجکاوی شهیدان راه آزادی در یافتن جلادان و دژخیمان نظام ولایت است.
آری، آرمان آزادی که ۳۰هزار گل سرخ به‌خاطرش قتل‌عام شدند، آتشی گر گرفته است که بادهای جنبش دادخواهی به همه‌جا خواهندش برد.
جنبش دادخواهی، پژواک در پژواک است و آینه در آینه. پژواکی از ایران به ایران و آینهٔ خاوران در مینا و سپهر ایران‌زمین. این پژواک را سکوت و فراموشی نیست؛ این آینه را غبار زمان نگیرد و خاوران در خاوران را ابدیتیست...
بازوان جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان ۶۷اینک حلقه به حلقه با کانون‌های شورشی به هم زنجیر می‌شوند تا ستارگان ۶۷را که در هر کوی برزن وطن آشیانه دارند؛ بر سراسر فلات ایران‌زمین بگسترند که «خون من هرگز نخسبد».
جنبش دادخواهی زمان و مکان ندارد. حجمی‌ست با دامنهٔ ۳۱سال خاطره و ناگفته‌های یک ملت و وسعتی‌ست با گستره فلات ایران.
جنبش دادخواهی جوهری‌ست در رگان روشناگستر هر قلم و ندایی‌ست در شیپور روشنگر هر زبان.
جنبش دادخواهی موجب پژواک و ظهور و به هم پیوستن ارتعاش خاطرات و واقعیت‌های پنهان ماندهٔ اقشار گوناگون مردم شده است. قلم، زبان، خاطره، مشاهدات، همراهی و همبستگی ما ایرانیان در سراسر ایران و جهان، باید این آتش ملی و انسانی و میهنی را فروزان‌تر کند.
جنبش دادخواهی را بایست بسان آینه‌ای به وسعت آسمان ایران دانست. آینه‌ای که نظام آخوندی را از خمینی تا خامنه‌ای هیچ گریزی از انعکاس جنایاتشان در آن نیست.
جنبش دادخواهی، فریاد شعور انسانی، حافظة اجتماعی و زندگی تجربی ملت ایران و لاجرم شناخت آنان نسبت به حاکمیت ولایت‌فقیه است.
واقعیت این است که جنبش دادخواهی فقط مربوط به‌قتل‌عام شدگان تابستان ۶۷نیست؛ بلکه جنبشی است فراگیر به وسعت تمامیت ایران. واقعیت این است که پاشنه آشیل نظام ولایت‌فقیه هم در همین جنبش سراسری گیر است و هرگز هم از آن خلاص نخواهد شد. این جنبش به‌مثابه خواسته‌ای ملی و میهنی، تا سرنگونی این حاکمیت، آن را هدف قرار خواهد داد.
واقعیت این است که ستونهای نگاهدارندهٔ حاکمیت آخوندی، جز تنوع جنایت نبوده و نیست. این واقعیت را خود حکومت و حکومتیان به‌وضوح اشراف دارند و از این روی، جنبش دادخواهی را تهدید اصلی و بنیادی نظامشان می‌دانند؛ چرا که هر شهر و روستا و خانه و کاشانه‌ای در ایران، یک کانون جنبش دادخواهی است.
جنبهٔ دیگر جنبش دادخواهی این است که خواسته و مطالبهٔ کف جامعهٔ ایران و زیربنای همهٔ اعتراضات است. از این روی ٔ ایران رو در روی نظام آخوندی می‌باشد

۱۳۹۸ مرداد ۲۱, دوشنبه

قتل‌عام ـ کشتار مارکسیستها از پنجم شهریور ۶۷در تهران


قتل‌عام ـ کشتار مارکسیستها از پنجم شهریور ۶۷در تهران
 
ـ کشتار مارکسیستها از پنجم شهریور ۶۷در تهران
بعد از ماجرای تفکیک و طبقه‌بندی در زمستون ۶۶، زندانیان مارکسیست رو تو ۲تا بند ۷و ۸ و چند فرعی گوهردشت جمع کردن.

صبح ۵شهریور بعد از ۱۰روز سکوت و بی‌خبری، خودرو هیأت مرگ وارد گوهردشت شد و این بار یه راست رفتن سراغ مارکسیستها.

بعد از دو روز کشتار در گوهردشت، روز هفتم شهریور هیولای مرگ، خیز اعدام مارکسسیتهای اوین رو برداشت. هیبت‌الله معینی زندانی سیاسی زمان شاه و یار با وقار زندانیان در همین روز به هیبت هیأت مرگ خندید و جاودانه شد.
قتل‌ عام ـ‌ هیبت معینی؛ نخستین قربانی در اوین


روز نهم شهریور دوباره هیأت مرگ به گوهردشت برگشت و تا ۱۳شهریور قتل‌ عام در اوین و گوهردشت فعال جریان داشت. اما تو شهرستانها تا مدتها بعد از ۱۳شهریور، هم‌چنان به کشتار و قتل‌عام زندانیان ادامه دادن.

صبح ۵ شهریور کشتار مارکسیتهارو از بند هشت گوهردشت شروع کردن. سؤالهایی که هیأت مرگ از زندانیان مارکسیست می‌پرسیدند:
اتهام؟ نظرت راجع به سازمانت چیه؟ نظرت راجع به جمهوری اسلامی چیه؟ مسلمونی؟ پدر و مادرت مسلمونن؟ نماز می‌خونی؟.

اگه کسی می‌گفت در خانواده مسلمان بزرگ شده و حالا از دین برگشته و اسلام را قبول ندارد اعدام می‌شد. اگه کسی می‌گفت پدر مادرم مسلمون نبودن، خودم هم مسلمون نبودم و نماز نمی‌خونم باید با شلاق «هدایت» می‌شد. اگر می‌گفت مسلمونم اما نماز نمی‌خونم باید روزانه ۵۰ضربه شلاق بابت ۵وعده نمازی که نمی‌خوند تحمل می‌کرد...

از آنجا که تعداد زندانیان مارکسیست در گوهردشت بیشتر از اوین بود هیأت قتل‌عام در این ۹ ـ ۸روز، بیشتر در گوهردشت مستقر بود. یکی از شاهدان گوهردشت می‌نویسد:
«نفر اولی که به داخل اتاقی که هیأت در آن مستقر بود برده شد، جهانبخش سرخوش بود که تنها هشت ماه از دوران محکومیتش باقی مانده بود. شاید بیش از یک دقیقه نگذشت که او از اتاق بیرون آمد و ما شنیدیم که ناصریان، مدیر زندان با صدای بلند به نگهبان گفت: 'ببرش به چپ'.

'چپ' در واقع محل حسینیه و آمفی‌تئاتر زندان گوهردشت بود و افراد را به آنجا می‌بردند و لحظاتی بعد بدار می‌آویختند...»

قتل‌ عام ـ اعدام مارکسیستها در گوهردشت 


و حالا به گزارش رفیقی اشاره می‌کنیم که به‌علت تشابه اسم تا پای «دار» رفت و برگشت. گزارش دقیق و نام شاهد محفوظه.

هفته اول شهریور زندان گوهردشت:
بعد از نوشتن اسم و فامیل روی بدنمون با ماژیک، صف شدیم، راه‌افتادیم. پشت در حسینه صداهای عجیبی میومد. معلوم بود تعدادی رو به‌شدت کتک می‌زدن. رفتیم تو. پاسداری با متلک گفت آخر خطه چشمبنداتونو بردارین. چشمبندمو برداشتم... قیامت بود!

با دیدن طنابهای لرزان و پاسدارانی که زندانیان رو به سمت «حلقه دار» هدایت می‌کردن، خشکم زد. نگاهمو سریع از روی «دار» برداشتم؛ دیدم پایین سکو تعداد زیادی جنازه روی هم تلنبار شده. هنوز تعدادی از جنازه‌ها روی زمین تکون می‌خوردن. پاسدار «خانی» با زیرپیراهن رکابی خودش‌رو به بالای سن رسوند، طنابهارو دور گردن بچه‌ها انداخت و در حالی که از شدت هیجان و خستگی عرق می‌ریخت، کمرِ یکی‌رو گرفت و با هم از روی سکو پریدن پایین.

پاسدار خانی در حالی که روی هوا تاب می‌خورد و از خوشحالی جیغ می‌کشید، فرود اومد و رفت سراغ نفر بعد...

قتل‌ عام مارکسیستها در سایر شهرستانها هم در همین زمان شروع شد. در این مسیر بسیاری از رفیقان که دین و آیین تحمیلی رو نپذیرفتن سریع حلق‌آویز شدن.

در رشت مهدی محجوب، موسی قوامی، آرامائیس‌ داربیانس‌ ، فرهاد سلیمانی، عبدالله لیچایی و... در همین ایام طناب را بوسیدند و در تهران و سایر زندانها نقش آفرینانی مانند حبیب‌الله (مجید) سالیانی، حمیدرضا بیک محمدی، سیف الله غیاثوند، سیاوش، محمدرضا، مسعود... و بسیاری دیگر در برابر شلاق و شعبده و شیخ ایستادند و تن به تسلیم ندادند.

۱۳۹۸ مرداد ۱۶, چهارشنبه

دومیلیارد وثیقه برای آزادی دانشجوی دربند

دومیلیارد وثیقه برای آزادی دانشجوی دربند
دومیلیارد وثیقه برای آزادی دانشجوی دربند  دانشجو
درروز ۱۴مرداد ۹۸ در بیدادگاهی که قاضی جنایتکار مقیسه ریاست آن را بعهده داشت برای عاطفه رنگریز دانشجوی زندانی قرار دومیلیارد وثیقه صادرشد.
تامین این مبلغ برای خانواده این دانشجوی زندانی امکان پذیر نیست .
عاطفه رنگریز از دانشجویانی است که در ۱۱اردیبهشت ۹۸ روزکارگر به همراه تعدادی از فعالان سیاسی و مدنی بازداشت شده و اکنون درزندان قرچک بسر می برد.
اما آنچه که باید به آن پرداخت جنایتی است که درزندانهای قرون وسطایی هر روز درحال رقم خوردن است گرفتن پولهای هنگفت و صادرکردن قرارهای سنگین برای زندانیان که توان پرداخت ندارند از این رو زندانی بلاتکلیف در زندان باید عمرش هدر شود از سوی دیگر گرفتن این میزان پول فقط برای غارت و چپاول بیشتر از مردم ستمدیده ای است که در این نظام همه حقوقشان پایمال شده است .
مگر خانواده عاطفه رنگریز اختلاس گر هستند ؟

البته که این شیوه درنظام جنایتکاران نهادینه شده است مانند سالهای ۶۰ که ازخانواده های زندانیان سیاسی پول تیربرای اعدام عزیزانشان می گرفتند.
روز حساب نزدیک است.
عاطفه رنگریز فارغ التحصیل کارشناسی ارشد جامعه شناسی ا زدانشگاه تربیت مدرس همچنان دربند
در۱۱ اردیبهشت سال ۹۸ روزجهانی کارگر تعدادی ازدانشجویان مقابل مجلس بازداشت شدند ؛عاطفه رنگریزیکی از دانشجویان دستگیر شده می باشد.
سه‌شنبه ۱۸ تیرماه «مادر عاطفه پس از ملاقات با دخترش در زندان قرچک برای پیگیری وضعیت آزادی او با قرار وثیقه با شعبه هفتم بازپرسی زندان اوین تماس گرفت اما به مادرش گفتند آنها دیگر کاری نمی‌توانند بکنند چون پرونده به دادگاه انقلاب فرستاده است.
مدتی پیش هم همین حرف را زده بودند، گفته بودند پرونده‌ها دوم تیرماه به دادگاه انقلاب رفته و دیگر کاری نمی‌توانند بکنند اما خبری هم نشده بود بنابراین مادر عاطفه همان روز سه‌شنبه به دادگاه انقلاب هم رفت که البته متوجه شد پرونده به آنجا فرستاده شده اما هنوز ثبت نشده است.»