۱۳۹۷ خرداد ۱۰, پنجشنبه

چرا گفته میشود عصاکش وتواب تشنه به خون - ایرج مصداقی وفاکتی ازابراهیم خدابنده

تواب تشنه به خون، عصا کش خائن خود فروخته

دروغگویی به سبک امام دجالش که میگفت مجاهدین خودشان خودشان را شکنجه میکنند
براستی کسانی که زندان بودند میدانند که مقاومت با ندامت وتواب شدن چیست  اززمان شاه هم دیدم گلسرخی وکرامت دانشیان وکسانی که سپاس شاهایرج مصداقی میگفتند 
اما در دوران خمینی جلاد بگونه ای دیگر این دیل دگردیسی انجام میشد 
مزدوران که در مبارزه کم میاورند ندامت که میکنند هیچ منکر شکنجه میشوند و فراتر همدست شکنجه گر هم میشوند 
مواردی مانند سعید شاهسوندی که شاگرد جلاد اوین شد مانند ابراهیم خدابنده که به زندان که رسید گفت استاندارد زندانهای ایران مانند اروپاست در زندان گپ وگفتگو بود

عجب 
ولی این بار بیشتر به مصداقی تواب تشنه به خون خارجه نشین هم توجه کنید  خط مشترک همه ندامت و عمله ولی فقیه شدن کلمات خودش گویا میباشد 
http://bit.ly/2DfRy8Z
 افشا ایرج مصداقی -پنج شنبه, ۰۲ مرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۳۴ –
سند انکار ناپذیر همکاری با اطلاعات بدنام آخوندها برای شستن دست دژخیمان در جنایت علیه بشریت در اشرف
تشبثات مجدد رژیم برای نسبت دادن قتل خائن خود فروخته (مسعود دلیلی) به مجاهدین از طریق یک مزدور مستعمل ایرج مصداقی
پس از جنایت بزرگ علیه بشریت در ۱۰ شهریور ۹۲ در اشرف، حکومت آخوندی و دست نشاندگان عراقی که جرأت به عهده گرفتن جنایت هایشان را نداشتند، به سناریوی مبتذل ”تصفیه و درگیری درونی“ و ”مرگهای مشکوک در درون مجاهدین“ روی آوردند. تلویزیون شبکه یک رژیم در همان روز ۱۰ شهریور به نقل از خبرنگارش در بغداد اعلام کرد ”موضوعی که در اردوگاه اشرف رخ داده یک نوع تصفیه درونی بوده“ است. تلویزیون رژیم به نقل از پاسدار دانایی فر سفیر آخوندها در عراق ادعا کرد که همه چیز نشاندهنده ” اختلافات شدید “ در میان مجاهدین است و طرفهای عراقی هم گفته اند که درگیری با مجاهدین نداشتند و ” عامل حمله یی در اردوگاه اشرف نبودند“.
خبرگزاری جهاد دانشگاهی رژیم (ایسنا) نیز در ۲۰ شهریور ۹۲ به نقل از ”منبع عراقی“ خبر داد که مجاهدین ” بر اساس سوابق قبلی در تصفیه فیزیکی اعضا از فرصت بدست آمده برای خونریزی بیشتر استفاده کرده و اعضای خود را برای استفاده تبلیغاتی و مظلوم نمایی به قتل رسانده اند“. این در حالی بود که پاسدار قاسم سلیمانیپاسدار قاسم سلیمانی ، سرکرده نیروی تروریستی قدس، در ۱۲ شهریور در مجلس خبرگان ارتجاع تصریح کرده بود که آنچه در اشرف واقع شد ” مهمتر از حملة مرصاد بود“ .
به گزارش خبرگزاری رویتر در ۵ آذر ۹۲، یک مقام ارشد حکومت عراق گفت ”نزاعی در بین نفرات این کمپ وجود داشته و برخی از مهاجمان از داخل کمپ بوده اند. سناریوی دیگر این است که ۷ نفر مفقود پشت این حمله بوده اند“. لازم به یادآوری است که حکومت عراق در نخستین روز حمله به اشرف، آن را به کلی منکر شده و اعلام کرد”هیچ سرباز عراقی وارد اشرف نشده و انفجارها ناشی از اصابت گلوله های خمپاره به بشکه نفت یا گاز بوده است “ (خبرگزاری فرانسه-اول سپتامبر۲۰۱۳)
سناریو سازی های مبتذل و تشبثات زنجیره ای و متداخل رژیم آخوندی و حکومت عراق برای پوشاندن حقایق و گریز از پیامدهای جنایت علیه بشریت در اشرف، به تفصیل در گزارش مستند ارتش آزادیبخش ملی ایران آمده است. این گزارش پس از تکمیل در اوایل دیماه ۹۲ با ذکر تمام جزئیات به اطلاع هموطنانمان رسیده است. در فصل نهم گزارش، نقش یک خائن خود فروخته در حمله به اشرف که دو سال قبل از واقعه خود را به نیروهای عراقی و رژیم تسلیم کرده بود، بر ملا می‌شود.
گزارش مستند ارتش آزادیبخش، هم‌چنین به صورت کتابی در ۵۵۰ صفحه با صدها عکس و سند منتشر شده و در گردهمایی بزرگ ایرانیان در پاریس در ۶ تیر ماه ۹۳ در اختیار علاقمندان قرار گرفت.
قبل و بعد از این گردهمایی، که به واقع لشکرکشی عظیم سیاسی و بین المللی علیه رژیم بود، حکومت آخوندی و اطلاعات بدنام آن به ”پاتک“ های خاص خود مبادرت کردند از جمله به‌راه انداختن دادگاههایی که به گفته خبرگزاری نیروی تروریستی قدس قرار است در سراسر کشور” با محوریت جنایات و ترورهای“ مجاهدین، برگزار شود (تسنیم -۲۴/۴/۹۳ ). چرا که ”سازمان منافقین و فرقه رجوی خطر جدی برای نسل جدید می‌باشد. دشمن همیشه دشمن است و نسل جدید می‌تواند از تبلیغات سوء؛ تأثیر پذیرد پس باید به جوانان هشدار داد که گول ظاهر فریبنده این فرقه‌ها را نخورند“(افکار نیوز- ۱۹/۲/۹۳).
در این میان، اطلاعات آخوندها تشبثات شکست خورده و سناریوهای مبتذل پیشین درباره قتل عام اشرف را از سر گرفته و منجمله مزدور مستعمل ایرج مصداقی را بار دیگر به میدان فرستاده است تا به بازنشخوار لجن پراکنیهای وزارت بدنام علیه مقاومت ایرانمقاومت ایرانبپردازد. ترهّات وزارت پسند، سریعاً در همان روز ۲۸ تیر در یک سایت دیگر وزارت اطلاعات (اینترلینک) منعکس شده است.
مزدور مزبور در نقش مبتذل کارآگاه نظام ، از جمله به بازسازی این سناریو می پردازد که مجاهدین خودشان ”مسعود دلیلی داخل“ را که ”محافظ مخصوص رهبری“ بوده و ”در طرح های امنیتی ویژه، نقش حفاظتی “ داشته است، در سپتامبر ۲۰۱۱ تحت عنوان عنصر ” بریده“ بیرون فرستاده اند. خبر آن را هم ”از طریق کانالهای مجاهدین با اهداف خاصی به رژیم منتقل“ و یکسال بعد ” در ۲۴ تیر ماه ۹۱ در سایت تابناک وابسته به محسن رضایی“ به چاپ رسانده اند!
جانی دالرِ واواک آخوندها در ”واکاوی“ مسخره و دیرهنگام خود، مدعی است که مجاهدین”سناریوی وحشتناکی را طراحی می‌کنند و در آن مسعود دلیلی را مزدور رژیم و خائن خود فروخته جا می زنند که پس از جدایی از مجاهدین نزد رژیم رفته و با توجه به شناختی که از اشرف داشته، یکان کماندویی رژیم را به محل آورده و تلفات بالایی را هم به سازمان تحمیل کرده است“. به‌همین خاطر ” مسعود دلیلی داخل به نوعی سرنوشتی مشابه سعید امامی داشت“ و همچنان که خامنه ای ” تصمیم به حذف سعید امامی گرفت“ در مورد حذف دلیلی هم آقای رجوی مسئول شورای ملی مقاومت ایران تصمیم گرفته است! دلیلش هم این است که ”مجاهدین بعد از یک روز به نیروهای عراقی اجازة ورود به اشرف “ را داده اند ، ” تعداد کشته شده های مجاهد را ۵۲ نفر اعلام کردند “ و ” با صحنه سازیهای گوناگون ابتدا کوشیدند جنازة پنجاه و سوم را متعلق به یکی از کماندوهایی که به اشرف حمله کردند جا بزنند“.
برخلاف ادعای مزدور مستعمل، مجاهدین هیچ‌گاه از آمدن “یکان کماندویی رژیم“ به اشرف سخنی نگفته‌اند. این حرف دقیقا برای در بردن مالکی و استخبارات و مشاور امنیتی حکومت عراق ابداع و توسط پاسدار قاسم سلیمانی و اطلاعات آخوندها به مزدوران برون مرزی رژیم ابلاغ شده است .
این‌که مجاهدین، بعد از یک روز به نیروهای عراقی اجازه ورود به اشرف داده اند، ادعای مالکی و مشاور امنیتی برای انکار جنایت در اشرف و کذب محض است. در این مورد نیز، مزدور مستعمل صرفاً خط و ابلاغیه پاسدار سلیمانی و اطلاعات آخوندی را پژواک می‌دهد. زیرا نیروهای عراقی در داخل اشرف بودند و اجازه گرفتن از مجاهدین در حالی‌که نفرات عراقی کنترل ورود و خروج را به‌دست دارند، موضوعیت پیدا نمی کند. وانگهی ۴۲ مجاهد باقیمانده در اشرف، شامل مجاهدان مجروح که در ساختمان مقر فرماندهی در قطعه ۵۲ گردآمده بودند، امکان عملی ممانعت از نیروهای تا دندان مسلح عراقی و رفتن این نیروها بر سر جنازه دلیلی را که در قطعه ۴۹ بود، نداشتند. ظهر یکشنبه ۱۰ شهریور ۹۲ نماینده سازمان ملل قصد ورود به اشرف را داشت و این نیروهای عراقی بودند که مانع شدند. این نماینده بعداز اقداماتی که در تماسهای دو ساعته با مقامهای بالاتر انجام داد، توانست وارد اشرف شود. نماینده سازمان ملل بر سر جنازه دلیلی حاضر شد و از جنازه عکس وفیلم گرفت. این کار قبل از این‌که مجاهدین بخواهند یا بتوانند به جنازه دست بزنند انجام شده است. هرکسی می داند که در چنین شرایطی نباید به جنازه مهاجم مقتول دست بزند زیرا اثر انگشت باقی می‌گذارد و حکومت عراق آن را دستاویز می‌کند. صحنه گرفتن عکس و فیلم از جنازه توسط نماینده سازمان ملل در گزارش ارتش آزادیبخش از تلویزیون پخش شده و در صفحه ۱۹۸ کتاب گزارش ارتش آزادیبخش هم آمده است. جنازه را در ساعت ۷ صبح روز دوشنبه ۱۱ شهریور، پلیس واکنش سریع عراق مستقر در اشرف با خود برده و این صحنه نیز در تلویزیون پخش و در کتاب گزارش ارتش آزادیبخش منعکس شده است.
بنابراین، رذالت پیشگی مزدور مصداقی مبنی بر این‌که ”مجاهدین بعد از یک روز به نیروهای عراقی اجازه ورود به اشرف “ داده اند، صرفا مقدمه چینی برای این است که بگوید مجاهدین خودشان دلیلی را کشته و سپس صحنه سازی کرده اند.
این هیچ چیز جز رله کردن کلمه به کلمه سناریوی دیکته شده از سوی اطلاعات و نیروی قدس آخوندی به حکومت و مأموران عراقی برای شستن دستهای خود از پیامدهای جنایت بزرگ علیه بشریت در اشرف، نیست. حکومت مالکی برای فرار از پاسخگویی و تحقیقات بین المللی ادعا کرده است که مجاهدین بعد از یک روز به نیروهای عراقی اجازه ورود به اشرف داده اند!
اما تواب تشنه به خون به لیسیدن چنگالهای خونین حکومت عراق ادامه می‌دهد و در نقش کاسة داغتر از آش می نویسد: ” با توجه به تحقیقات صورت گرفته از سوی دولت عراق و دردست داشتن نمونة DNAساکنان اشرف، مقامات عراقی به هویت مسعود دلیلی به عنوان یکی از ساکنان اشرف پی بردند“.
این دروغ مجرمانه صرفاً برای این ساخته شده تا چنین وانمود کند که کسانی که دلیلی را به راهنمایی نیروی مهاجم در اشرف گماشتند از هویت او بی اطلاع بوده و در کشتن و پوست کندن او نقشی نداشته اند، بنابراین، مجاهدین او را کشته اند و ” پس از گذشت ۱۱۰ روز به خاطر پافشاری دولت عراق مجبور به اعتراف شدند“.
داعیه ”پافشاری دولت عراق“ ، ”تحقیقات صورت گرفته از سوی دولت عراق“ و پی بردن به هویت دلیلی با ”در دست داشتن نمونه DNA“ که ایرج مصداقی مدعی آن است ، هیچ چیز جز اثبات مزدوری و اجرای مأموریت برای اطلاعات آخوندی نیست.
در همین راستاست که می نویسد: ”مأموران رژیم چه نیازی به قتل مسعود دلیلی در اشرف و سوزاندن او داشتند؟“. سپس به مجاهدین حواله داده و می‌گوید ” آیا منطقی تر نیست به این سناریو فکر کنیم که عاملان سوزاندن چهره مسعود دلیلی گلوله و مواد منفجره و نارنجک در اختیار نداشتند؟“
کارآگاه نظام ، جواب مقدر این سؤال را هم در آستین دارد و می نویسد:” بنا به تصدیق شاهدان و کسانی که سابقة حضور در اشرف را دارند ، شلواری که پای اوست شلوار یشمی رنگ یکان هوایی مجاهدین است. مهاجمان شلوار سیاهرنگ به تن داشتند او کفش ورزشی سفیدرنگ به پا دارد که اعضای مجاهدین در پادگان اشرف استفاده می کردند و هم‌چنین کمربندش چرمی و معمولی است“. این، در حالی است که ، هم‌چنان‌که در تصاویر پیداست و مقامات آمریکایی و سازمان ملل هم در جریان هستند، شلوار سیاهرنگ دقیقاً همان شلوار نیروهای سوات مالکی است. کفش هم دقیقاً متناسب با ماموریت انتخاب شده و مطلقاً ربطی به کفشهای ” ورزشی سفیدرنگ اعضای مجاهدین“ در اشرف ندارد.
تردیدی نیست که شاهدان  ایرج مصداقی و کسانی که به ادعای او در اشرف بوده اند، هیچ کس جز تعداد دیگری از مأموران و مستخدمان اطلاعات نظیر خودش نیستند. از قبیل همان مستخدمانی که ” نهایت سپاسگزاری و تشکر عمیق“ خود را به مالکی به‌خاطر قتل عام مجاهدین دراشرف تقدیم کردند و به او نوشتند: ” ما می خواهیم با هماهنگی و همکاری یونامی و سازمان ملل و سفارتخانه های کشورهای اروپایی و آمریکا در جهت جدا سازی بدنة سازمان از رهبری و اعلام انحلال این تشکیلات تلاش لازم مبذول گردد“ (روزنامة حکومتی الصباح الجدید در عراق ۱۷ مارس ۲۰۱۴- سایت وزارت اطلاعات به نام اینترلینک ۱۵ اسفند۹۲ ).
اسناد امضا شده توسط جانشین نماینده ویژه دبیرکل ملل متحد و رئیس حقوق بشر یونامی در عراق بعد از آمدن آنها به اشرف و دیدن وضعیت از نزدیک که با خط خود گواهی کرده اند پیکر ۵۲ نفر شهیدان مجاهد را رویت و تحویل گرفتند( صفحات ۱۴۴و ۲۰۷ کتاب گزارش)، و سند پزشکی قانونی عراق به تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۳ (۱۷ شهریور ۹۲) که به وضوح نشان می‌دهد حکومت عراق خائن خود فروخته را تحت عنوان ” مجهول الهویه“ به عنوان نفر پنجاه و سوم قالب کرده است (صفحات ۲۰۴ و ۲۰۵ و ۲۰۶)، جای هیچ شک و شبهه باقی نمی گذارد . مگر آن که کسی ریگ وزارت اطلاعات در کفش داشته باشد.
حرص و ولع تواب تشنه به خون برای متهم کردن مجاهدین به قتل دلیلی، صرفاً دلیل مضاعف بر همکاسگی با اطلاعات آخوندی و اجرای مأموریت توسط اوست.
در سند رسمی تحویل‌گیری پیکرهای شهیدان آمده است: «بر اساس توافق بین نمایندگان ساکنان اشرف با یونامی، ۵۲جسد شهید که در قتل عام روز اول سپتامبر با شلیک گلوله به قتل رسیدند در حضور آقای فرانچسکو موتا، رئیس دفتر حقوق بشر یونامی در تاریخ ۲سپتامبر ۲۰۱۳ تحویل داده شد که تا زمانی که یک ناظر بی‌طرف بین المللی برای کالبد شکافی حاضر شود، در سردخانه بعقوبه نگهداری شوند». سؤال این است که حکومت عراق چرا و برای پنهان کردن چه چیزی جنازه را از سردخانة شهر بعقوبه بدون اطلاع و حضور نمایندة سازمان ملل خارج کرده و چرا بدون ناظر بی‌طرف بین المللی ،کالبد شکافی کرده است؟ تردیدی نیست که جنازه می‌توانست سرنخ برملا شدن حقایق و طرح و برنامه یی باشد که مأمورانی از قبیل  ایرج مصداقی در آن به کار گرفته شده اند.
ایرج مصداقی می نویسد: ”مجاهدین در تبلیغاتشان مدعی هستند کماندوهای عراقی حمله به اشرف را انجام دادند و حتی کسانی را که به اسارت بردند در عراق نگهداری می‌کنند. اما توضیحی نمی دهند چرا مقدار ناچیزی پول ایرانی در کنار جنازه مسعود دلیلی قرار دارد؟ آیا ریال پول رایج عراق است؟ آیا نحوه قرار گرفتن پولهای ایرانی و عکس خمینی که در لابلای پولها برجسته شده هدف خاص را دنبال نمی کند؟ “
پس تا وقتی که مجاهدین اشرفی نتوانند توضیح بدهند که پول ایرانی در نزد کسی که در ایران بوده چه می کند، از نظر ”واکاوِ واواک“، این یک ادعای تبلیغاتی است که نیروهای مالکی حمله را انجام داده اند و نباید”کماندوها“ی محترم عراقی را متهم کرد بلکه باید یقه مجاهدین و مسئول شورا را گرفت!
این همان سناریوی دژخیمان و طراحان حمله است تا طبق آن بعدا در یک دوبله خوری آخوندی امثال ایرج مصداقی را به خونخواهی دلیلی بفرستند.
اما آنچه بادکنک مزدور مستعمل را فی الفور می ترکاند، این است که اگر به‌واقع قتل و پوست کندن صورت دلیلی، چنان‌که ایرج مصداقی ادعا می کند، کار مجاهدین بوده و طراحان و عاملان حمله به اشرف حتی از هویت دلیلی هم بی اطلاع بوده اند؛چرا رژیم آخوندی وحکومت عراق باید از جنازة دلیلی که در بافته های ایرج مصداقی و اطلاعات آخوندی سند جرم مجاهدین است، به این سادگی بگذرند و بعد از افشای قضیه در گزارش ارتش آزادیبخش، آن را مخفیانه دفن کنند؟
اگر اراجیف مزدور مستعمل و کارفرمایان وزارتی علیه مسئول شورا و مجاهدین و اعضای شورای ملی مقاومت در اشرف، موضوعیت و ذره یی ارزش می داشت و اگر حکومت عراق و اطلاعات آخوندها و نیروی تروریستی قدس چیزی برای پنهان کردن نداشتند؛
-باید هیأت بین المللی تحقیق را که مقاومت ایران، دولت آمریکا، اتحادیة اروپا، کنگرة آمریکا، پارلمان اروپا، عفو بین الملل، کلیسا، شخصیتهای سیاسی ، وکلا و حقوقدانان از سراسر جهان بارها و بارها درخواست کرده اند، می پذیرفتند.
-باید به خانواده های شهیدان و نمایندگان رسمی و قانونی آنها که در ۱۵۰نامه و ۶۹ گزارش روزانة لیبرتی و صدها مراجعه و تماس و ملاقات با مقامهای عراقی و آمریکایی و ملل متحد در لیبرتی، واشینگتن، ژنو، نیویورک و بروکسل، خواستار تحویل پیکر شهیدان شدند، پاسخ مثبت می‌دادند (دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران-۴ اسفند ۱۳۹۲).
-باید به خبرنگاران و وکلا اجازه می دادند، هم‌چنان‌که مجاهدین می‌خواستند، وارد اشرف شوند.
– باید همین سؤالاتی را که امروز اطلاعات آخوندها از طریق مزدور مستعمل روی میز گذاشته، آن‌روز قبل از دفن جسد به‌عمل می آوردند.
راستی چرا حکومت عراق تا زمان کالبد شکافی و حتی دفن جنازه ، باز هم از آوردن اسم خائن خود فروخته پرهیز دارد و او را کماکان ”مجهول الهویه “ تلقی می کند؟ مگر کارگردانان، به مصداقی نگفته بودند ”با توجه به تحقیقات صورت گرفته از سوی دولت عراق و در دست داشتن نمونة DNAساکنان اشرف، مقامات عراقی به هویت مسعود دلیلی به عنوان یکی از ساکنان اشرف پی بردند“؟!
از این گذشته ، دولت عراق که تا کنون هویت دلیلی را اعلام نکرده، چگونه می‌تواند، به ادعای مزدور مصداقی، به مجاهدین فشار بیاورد و آنها را مجبور به افشای مأموریت دلیلی درگزارش ارتش آزادیبخش کرده باشد؟!
سوزش وزارت بدنام از افشا و درهم شکسته شدن سناریو و طرح و برنامه یی که با کشتن و پوست کندن خائن خود فروخته در کار بود، پنهان کردنی نیست. سفید سازی دلیلی توسط مصداقی نیز بی دلیل نیست.
نسبت دادن قتل خائن خودفروخته به مجاهدین جای خود دارد، اطلاعات آخوندی از این پیشتر، از طریق مزدوران تمام سوختة خود، ترور دکتر کاظم رجوی و خواهر مجاهد فائزه رجبی را هم به خود مجاهدین نسبت می داد.
حال اگر ایرج مصداقی ازهمزاد خود فروخته خود، دفاع و سفید سازی نکند؛
اگر نگوید که مجاهدین او را به ایران فرستاده و بعداً برگردانده و در اشرف کشته اند؛
اگر منکر دستخط و امضای مسعود دلیلی داخل که ارتش آزادیبخش منتشر کرده نشود؛
اگر با ابتذال وسخافت، چند تکه کاغذ بدون امضا را از کلاه شعبده تحت عنوان دستخط های ۳۰ سال پیش دلیلی برای زدن زیرآب دهها و صدها دستخط و امضاهای او طی سالیان در سازمان مجاهدین خلق ایران، رو نکند؛
توبرة چرندیات و خورجین خزعبلات از هم می درد و او دیگر مصرفی برای اربابان وزارت ندارد.
او سال گذشته بر آن بود تا طبق نوشتة خودش از بریدگان مجاهدین ” بزرگترین سازمان سیاسی خارج ازکشور“را تشکیل بدهد(!) اکنون پس از یک سال به ”تغییرات از درون نظام“ چشم دوخته و می‌نویسد: ” وجود مسائل و مشکلات متعددی در اپوزیسیون رادیکال [بخوانید اپوزیسیون برانداز و خواهان سرنگونی رژیم ولایت فقیه]، موجب استمرار بقای نظام جمهوری اسلامی از یک طرف و بی اعتمادی بخش قابل توجهی از مردم به اپوزیسیون و چشم دوختن به تغییرات از درون نظام شده است“.
باد و بلوف سفیهانه در باره ”استمرار بقای نظام“ به‌خاطر” مشکلات متعددی در اپوزیسیون رادیکال“ و سخن گفتن بچگانه به نمایندگی از ”بخش قابل توجهی از مردم“ که کرم مرداب را هم به خنده می‌اندازد، نمی تواند ناشیگری در روکردن دست را بپوشاند.
آن روی سکة وزارتی تشکیل ” بزرگترین سازمان سیاسی خارج کشور(!)“ از بریدگان مجاهدین ،به‌طور قانونمند چشم دوختن و سر درآوردن از میانة رژیم است. تجسس و جاسوسی وقفه ناپذیر برای دست یافتن به مسئول شورای ملی مقاومت لازمة همین شیرجة ”میانه روانه“ به اندرون نظام است تا از دست دشمن اصلی خود خلاص شوند. ارجاع دادن خلایق به ”درون نظام “ ولایت فقیه، طرح و برنامة همین رژیم و مزدوران گوناگون وزارتی و هدف اصلی چرندبافی و اکاذیب پیشین و غایت همة پشت هم اندازیها وجفتک پرانی و لجن پراکنی بر ضد خط سرنگونی است.
به همین خاطر بود که تلویزیون شبکة یک رژیم در ۳۱ اردیبهشت۹۲ به استمالت از مزدور کمربسته پرداخت و اعلام کرد : ”یکی از اعضای ارشد پادگان متروکه اشرف که حالا با گروهک تروریستی منافقین زاویه پیدا کرده است راز بزرگی را فاش می‌کند. این فرد که ایرج مصداقی نام دارد با نگارش مقاله ای به نام مکاتبات من با ابوالقاسم رضایی از اعضای اصلی گروهک منافقین در سال ۸۸ فیلمهایی را یادآوری می‌کند که در اشرف با حضور اعضای منافقین ضبط شده و به‌نام تصاویر اغتشاشات عاشورای ۸۸ شهر مشهد منتشر شده است“.
همزمان، مزدور در هم شکسته ابراهیم خدابنده از داخل اطلاعات آخوندی و ”دانشگاه اوین“ در سایت شناخته شدة وزارت بدنام (نجات ۳۰ اردیبهشت۹۲) نوشت: ”نامة افشاگرانة نسبتا طولانی آقای ایرج مصداقی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق به رهبر این سازمان مسعود رجوی “را ”به آقای مصداقی تبریک می‌گویم و.. به نوبة خود از ایشان قدردانی می‌کنم “.
در همین ”تبریک“، سؤالات ممتحن ”دانشگاه اوین“ که مصداقی رله کننده و پژواک یکایک آنهاست، این بود که ” آیا این سازمان یک نیروی اصیل اپوزیسیون جمهوری اسلامی به شمار می‌رود؟ آیا رهبری این سازمان به اصول استقلال و آزادی انقلاب مردم ایران پایبند است؟ آیا در داخل این سازمان ذره یی روابط دموکراتیک برقرار می باشد؟ آیا رهبر این سازمان مسعود رجوی واقعا یک رهبر سیاسی محسوب می‌شود؟ آیا رهبر این سازمان انتقاد پذیر است و ظرفیت مخالفت را دارد؟ آیا اعضای سازمان حداقل در برخی زمینه ها حق انتخاب دارند؟ آیا به همان سادگی که می‌شود عضو این سازمان شد می‌توان از آن جدا گردید؟ آیا کسانی که به هر طریق عضو این سازمان می‌شوند از پیش نسبت به همة ضوابط و نحوة اداره و مناسبات درونی آن آگاهی دارند؟ آیا می‌شود با این سازمان و مسعود رجوی مخالفت کرد و مزدور وزارت اطلاعات ایران نامیده نشد؟ آیا …آیا…
پاسخ من و بسیاری دیگر که از این سازمان[در دانشگاه اوین!] جدا شده اند به این سؤالات و از این دست پرسشها قطعا منفی است و اگر چنین است باید با همین مفروضات با آن تنظیم رابطه کرد. من بر اساس تجربه و مطالعه ۱۰ سال گذشته [در دانشگاه اوین!] قویا باور دارم که اگر در ذهن ذره یی شکاف در این خصوص موجود باشد و احیاناً کوچکترین تصوری در این رابطه که شاید جواب یک یا چند سؤال مشابه آنچه ذکر شد می‌تواند به میزانی مثبت باشد قطعا قافیه را باخته ایم…“ (سایت نجات،وزارت اطلاعات-مزدور ابراهیم خدابنده ۳۰ اردیبهشت۹۲).
مزدوران قطعا قافیه را باخته اند . روز بزرگ عدالت و قانون برای دژخیمان و مزدوران وزارت شکنجه و کشتار نیز، قطعا فرا می رسد .
سند ضمیمه، سند رسمی کالبدشکافی جنازه ”مجهول الهویه“ به تاریخ ۲۷ فوریه ۲۰۱۴ در پزشکی قانونی عراق، سند نحوه قتل وهم‌چنین تعیین تکلیف پوشاک خائن خودفروخته و در عین حال سند انکارناپذیر یاوه گویی و مزدوری تواب تشنه به خون است.
سند پزشکی قانونی به روشنی نشان می‌دهد که تواب تشنه بخون، نکته به نکته سناریوی وزارت اطلاعات را پژواک داده است.
مدیریت پزشکی قانونی عراق در تاریخ ۲۷ فوریه ۲۰۱۴ یعنی ۱۸۰ روز بعد از جنایت؛
-برخلاف مزدور مصداقی، که مدعی است ”مقامات عراقی“ با در دست داشتن نمونه DNAساکنان اشرف ”به هویت مسعود دلیلی به عنوان یکی از ساکنان اشرف پی بردند “ ، کماکان از جنازه او به عنوان ”مجهول الهویه“ نام می‌برد.
-برخلاف مزدور مصداقی، که مدعی است ”شلواری که پای اوست شلوار یشمی رنگ یکان هوایی مجاهدین است“، تصریح می‌کند پوشاک دلیلی”شلوار سیاه و پیراهن سربی و زیرپوش سفید و سیاه و جورابهای سربی رنگ( متعلق به پلیس) “ بوده است.
-برخلاف مزدور ایرج مصداقی، که مدعی است ”عاملان سوزاندن چهرة مسعود دلیلی گلوله و مواد منفجره و نارنجک در اختیار نداشتند“، تصریح می‌کند که ”علت مرگ، پارگیها و خونریزیها بر اثر اصابت گلوله های نفوذ کرده“ و پوست کنده شدگیهای روی بدن ” غیر بیولوژیک“ یعنی بعد از شلیک گلوله ها و مرگ صورت گرفته است.
به وضوح پیداست که همان دژخیمانی که به خائن خودفروخته لباس ویژة پلیس عراق پوشاندند و برای انجام مأموریت و کشتار مجاهدین به اشرف فرستادند، او را ، پس از مصرف، با ۳ گلوله کشتند و صورتش را هم پوست کندند.
شورای ملی مقاومت ایران
کمیسیون امنیت و ضد تروریسم
اول مرداد ۹۳
ترجمة سند پزشکی قانونی عراق به تاریخ ۲۷ فوریه ۲۰۱۴
بسم الله الرحمن الرحیم
جمهوری عراق
وزارت بهداری
( دفتر وزیر)
انستیتو پزشکی قانونی
شماره : ۶۱۵۳
تاریخ : ۲۷ /۲/۲۰۱۴
شماره فنی: ۱۴۴۴۴ در ۸/۹/۲۰۱۳
به / مرکز پلیس کمپ عراق جدید
عطف به نامه درخواست کالبدشکافی شماره ۶۹۴۸ در تاریخ ۲/۹/۲۰۱۳ ، ذیلاً گزارش کالبدشکافی پزشکی قانونی مربوط به متوفی ( مجهول الهویه ) آمده است. خواهشمندیم از آن مطلع شوید… با سپاس
ملاحظه: این گزارش را در داخل پاکتی که مهر وموم شده است برای شما میفرستیم.
امضا
از طرف/ دکتر منجد صالح الدین علی رضا
مدیر انستیتو پزشکی قانونی
دکتر خالد مجید لفته
پزشک قانونی مشورتی
۲۰ / ۲/ ۲۰۱۴
گزارش کالبد شکافی پزشکی قانونی
من امضا کننده زیر ” کمیته پزشکی” اقدام به معاینه پزشکی قانونی جهت کالبدشکافی جسد ( مجهول الهویه) در ساعت ۰۸ صبح روز ۸/ ۹/ ۲۰۱۳ نمودم ونتیجه به شرح زیر بود:
توصیف بالینی جسد:
سن: ………….. جنس: مرد قد: ۱۶۵ سانتیمتر رنگ پوست : گندمی رنگ موی سر: سیاه رنگ موی صورت :
چشمان : سیاه لکه های ناشی از مرگ: از بین رفته تورم جسد: متوسط هیکل: متوسط ترشحات ناشی از مرگ: از بین رفته پوشش: شلوار سیاه و پیراهن سربی و زیرپوش سفید وسیاه و جورابهای سربی رنگ ( متعلق به پلیس)
خال کوبی یا نشانه های منحصر به‌فرد : ………….
آسیب های خارجی
۱-محل ورود گلوله به صورت دایره یی شکل شماره (۱) به قطر نیم سانتیمتر روی گونة راست و محل خروج گلوله به صورت بیضی در ابعاد ۲×۱ سانتیمتر درسمت چپ لب بالا .
۲- محل ورود گلوله به صورت دایره یی شکل شماره( ۲) به قطر نیم سانتیمتر درسمت راست نوک پستان راست و محل خروج آن یک جراحت نامنظم به ابعاد ۵/۱ × ۱ سانتیمتر در پایین لبه بیرونی سمت چپ سینه
۳- محل ورود گلوله دایره یی شکل شماره ( ۱) به قطر نیم سانتیمتر در وسط سمت جلوی بازوی چپ ومحل خروج گلوله به صورت بیضی با ابعاد ۵/۱ × ۱ سانتی متردر پشت آرنج چپ.
۴- پوست کنده شدگیهای غیر بیولوژیک روی بدن [بعد از مرگ]
سر:
پوست سر: متورم و بدون آسیب
آرواره و چانه : بدون اثر شکستگی
جمجمه ومغز: متورم بدون آسیب
استخوانهای صورت: پارگی لب بالا ( درسمت چپ)
شانه واطراف آن: ……….
سینه ودیافراگم : خون جمع شدگی در دیافراگم به میزان زیاد
استخوان سینه: بدون اثر شکستگی
نای وقلب : پارگی ریه های راست و چپ
دو ریه و پوسته آن: ………………………
پرده دیافراگم شکم: ………………
شکم و داخل شکم: خون جمع شدگی در داخل به میزان زیاد
روده ها و طحال: پارگی طحال و روده ها و معده حاوی مایع تیره رنگ
معده و روده ها: ……………
کبد وطحال ولوزالمعده: ………….
دوکلیه و کبد: …………….
رحم ومتعلقات آن:
اعضای تناسلی :
ستون فقرات و استخوان لگن: پارگی بافتهای نرم ورگهای خونی آرنج چپ و در مچ چپ
دو طرف بالاتنه : ………….
دو طرف پایین تنه : ……………
آزمایشهای تکمیلی ونتایج آن و بررسیها:
نتیجه گیری:
۱- از اوصاف مشاهدات کالبدشکافی در جنازة متوفی ( مجهول الهویه) پیداست که علت مرگ، پارگیها و خونریزیها بر اثر اصابت گلوله های نفوذ کرده است.
۲- مسافت شلیک گلوله: با توجه به تورم متوسط موجود در جسد، امکان اظهار نظر در مورد فاصله شلیک کلیه گلوله ها وجود ندارد.
۳-سمت شلیک : اولی: پشت جلو- بالا پایین – راست چپ
دومی : پشت جلو – بالا پایین – راست چپ
سومی: پشت جلو – بالا پایین – کمی چپ راست
۴- با توجه به خروج گلوله های شلیک شده از جسد امکان اظهار نظر درمورد نوع و کالیبر سلاح مورد استفاده وجود ندارد.
محل امضا-عضو
محل امضا-عضو
محل امضا-رئیس کمیته
پزشکان انستیتوی پزشک قانونی
/ / ۲۰۱۴

۱۳۹۷ خرداد ۹, چهارشنبه

خیانتکاران که به مبارزه پشت میکنند براستی از انقلابیون جاودانه چه میدانند


خیانتکاران که به مبارزه پشت میکنند براستی از انقلابیون جاودانه چه میدانند امثال چه  گوارا نیز الگوی جوانان مبارز میباشد 
نگاهی گذرا به پروسه مبارزاتی و افکار انقلابی «چه‌گوارا»
در تاریخ مبارزات هستند مردانی وزنانی که نامشان جاودانه میشود امثال چه گوارا براستی برای آزادیآزادیآزادی بهایش را داد مجاهدین خلق نیز بیش از 50سالست که بدون چشم داشت برای آزادی مردمشان مبارزه میکنند
https://bit.ly/2r5xRt1

روز ۱۴ ژوئن سال ۱۹۲۸ میلادی“ ارنستو گوارا دلاسرنا“ در شهر روزاریو آرژانتین متولد شد. او سنین نوجوانی را در شهر کوردوبا سپری کرد سپس در دانشگاه بوینس‌آیرس در رشته پزشکی فارغ‌التحصیل شد، در سال ۱۹۵۱ میلادی، ارنستو پس از اخذ مدرک پزشکی دست به سفری در کشورهای آمریکای لاتین زد که چندین ماه به طول انجامید و در این سفر با فقر و فلاکتی که در منطقه حکم فرما بود، آشنا شد، ارنستو چه‌گوارا در رهبری مبارزات خلق کوبا علیه دیکتاتوری“ باتیستا “ تا پیروزی انقلاب شرکت کرد٬ سپس چه گوارا به بولیوی رفت و علیه دیکتاتوری وقت بولیوی دست به یک جنگ چریکی زد، اما در اثر یک توطئه در سال ۱۹۶۷ میلادی توسط نیروهای ارتش بولیوی اسیر شد و پس از تحمل شکنجه‌های فراوان در روز ۹ اکتبر سال ۱۹۶۷ میلادی به قتل رسید، وی مسلماً یکی از معروف‌ترین انقلابیون در تاریخ قرن گذشته است. در ژانویه سال ۲۰۰۰، مجله تایم او را به نام یکی از ۱۰۰ نفر تأثیر گذارترین‌ها در قرن بیستم معرفی کرد
“چه“ مردی بود که هرگز شخصاً دربند مقام، رهبری یا افتخارات نبود، او اعتقاد راسخ داشت که مبارزه چریکی انقلابی شکل بنیادین اقدام برای کسب آزادی خلق‌های آمریکای لاتین است و بر این باور بود که رهبری سیاسی و نظامی مبارزه چریکی باید یگانه باشد و این مبارزه تنها می‌تواند توسط خودِ واحد چریکی رهبری شود نه از طریق دفاتر راحت بوروکرات‌ها درشهرها. روزی“چه“ به رزم آورانش دربولیوی گفت:
«این نوع مبارزه به ما فرصت می‌دهد تا به مردانی انقلابی، به بالاترین سطح انواع بشری تبدیل شویم، درعین حال این فرصت ما را قادر می‌سازد تا همچون مردانی کامل سر برآوریم، آن‌ها که قادر نیستند به هیچ یک از این دو حالت دست یابند، باید به ناتوانی اعتراف کنند و مبارزه را ترک گویند».
“چه“ درسال ۱۹۶۰ نوشته بود که «نیروهای خلق می‌توانند درنبرد بر ارتشی منظم پیروز شوند، همیشه لازم نیست به انتظار پیش آمدن موقعیتی انقلابی نشست، چنین موقعیتی را می‌توان به یاری ”کانون انقلابی“ پدید آورد». [۱]
وی درمقاله‌یی درسال ۱۹۵۹ انقلابیون دروغین را ”صاحب عقاید جزمی کهنه“ می‌دانست که شروع به نبرد راستین را تا فرا رسیدن لحظه کمال مطلوب که هرگز نمی‌رسید، به عقب می‌افکندند. آنان پرچم سرخ را درحاشیه رنگین کمان جستجو می‌کردند، درحالیکه یک اندیشه می‌تواند خطرناک‌تر از فوجی از جنگجویان باشد.
تصمیم برای استمرار مبارزه انقلابی و کارکرد عناصرخود فروخته درایجاد موانع سرراه انقلاب
ارنستو چه‌گوارا در یکم آوریل ۱۹۶۵ تصمیم خویش مبنی بر شرکت درمبارزات انقلابی درخارج از کوبا را اعلام می‌کند، کمی بعد نخست به کنگو (زئیر) رفت و درجنبش پاتریس لومومبا شرکت نمود، سپس از نوامبر سال ۱۹۶۶ تا اکتبر ۱۹۶۷ جنبش چریکی بولیوی را بر ضد دیکتاتوری نظامی آن کشور رهبری کرد.
دراینجا بطور مختصر به وقایع مهم این یک سال نگاهی می‌اندازیم که در کتاب خاطرات “چه گوارا“ ثبت شده است.
– در مراحل مقدماتی آماده سازی پایگاه برای واحد چریکی “چه“ از مویزه گوارا رهبر معدنچیان و یک قائد سیاسی که حزبش را ترک کرده بود تا درروند سازماندهی یک تشکیلات دیگر شرکت کند، دعوت کرد تا از اردوگاهش دیداری کند.
سازمانی که از سوی“ اسکای زامورا“ رهبری می‌شد. “مویزه“ بعدها آن گروه را به خاطراختلاف با زامورا ترک گفت. زامورا [۲] زمانی وعده داده بود تا “چه“ را درسازمان دادن مبارزه مسلحانه چریکی در بولیوی یاری دهد، پس از درگذشت “چه“ زامورا یکی از کینه توزترین منتقدان چه‌گوارا شد.
“مویزه“ بدون هیچ تردیدی به “چه “ پیوست. او پشتیبانی خود را عرضه داشت و جان خود را در امر انقلاب قهرمانانه نثار کرد. یک گروه چریکی بولیویایی هم که تا آن زمان درسازمان “ماریو مونژه“[۳] باقی مانده بود به “چه“ پیوست، این گروه به رهبری “اینتی“ و“کوکوبردو“ که درعمل ثابت شد جنگجویان دلیر و برجسته‌یی بودند، “مونژه“ را ترک گفتند و مصمانه از “چه “ حمایت کردند، اما “مونژه“ درپی انتقام تمامی انرژی خویش را وقف خرابکاری درجنبش کرد. او درلاپاز با رزم آوران آموزش دیده کمونیست که در راه پیوستن به چریک‌ها بودند برخورد و آن‌ها را از رفتن باز داشت.
یک سال بعد در ۱۶ آوریل ۱۹۶۶ ”پیام به سه قاره“ که پیش از عزیمت به بولیوی توسط گوارا به نگارش در آمده و درآن دعوت به برپایی“دو، سه، چند ویتنام“ شده بود، درکوبا انتشار می‌یابد.
چه گوارا دردفترخاطراتش روز به روزبه حوادث پیش آمده اشاره نموده و درچندجا آنرا با قلم خویش و به بیان زیر به تصویر کشیده است:
«در ۱۱ مارس ۱۹۶۷ دو تن از افراد جدیدالورود، اردوگـاه اصلی را ترک می‌کنند، این دو تن سه روز بعد دستگیر می‌شوند و حضور گوارا را به ارتش اطلاع می‌دهند».
-۲۰ ژوئیه ۱۹۶۷ اوزه بیو وچینگولو، چریک‌های اخراجی که با ستون خواکین همراه بودند، فرار می‌کنند، و بدست ارتش گرفتار می‌شوند، سپس ارتش را به غارهای استراتژیک چریک‌ها که محل نگهداری مواد ضروری بود هدایت می‌کنند.
-۲۶ سپتامبر ۱۹۶۷ واحد جلودار چریک‌ها درلاهیگوارا درکمین ارتش می‌افتد، کوکو، میگوئل، جولیو کشته می‌شوند، کامبا و لئون فرار کرده و چند روز بعد دستگیر می‌شوند و همکاری با دشمن را می‌پذیرند.
۳ اکتبر ۱۹۶۷:… از رادیو خبرهایی درباره اسیر شدن “آنتونیو دومینگو فلورس (لئون)“ و “ اورالاندو خیمنزبازان (کامبا)[۴] را شنیدیم. کامبا پذیرفته که با ارتش می‌جنگیده ولی لئون می‌گوید که با اعتماد به سخنان ریاست جمهوری، وضع خود را تغییر داده است. هردو اطلاعات فراوانی دادند، که هنوز اعلام نشده است، دو روز بعد رادیو خبر داد که کامبا به کامیری انتقال یافته است تا در محاکمه “دبره“ به عنوان شاهد شرکت کند. بدین گونه داستان دو چریک قهرمان پایان می‌یابد!
یک روز بعد یعنی روز ۴ اکتبر رادیو خبر داد که فرماندهی عالی تیپ چهارم ارتش پست مقدم خود را از لاگونیلاس به پادپلا منتقل کرده است، تا ناحیه “سرانو“ را که تصور می‌شود چریک‌ها سعی دارند از آن بگریزند بهتر زیر نظر داشته باشند. در روز ۶ اکتبر رادیو “ کروز دل سو“ مصاحبه‌یی با کامباها پخش رادیو شیلی به سانسور اخبار دست زده است، و این از آن روست که تعداد ۱۸۰۰ تن در این منطقه در جستجوی ما هستند.
مسأله این است که اگر من به دست نیروهای تیپ چهارم دستگیر شوم، درکامیری محاکمه خواهم شد، و هرگاه به دست تیپ هشتم بیفتم محاکمه در سانتاکروز خواهد بود. درتاریخ هفتم اکتبر ارتش گزارش عجیبی درباره حضور ۲۵۰ سرباز در سرانو صادر کرد که برای جلوگیری از افراد محاصره شده که گفته می‌شود تعدادشان ۳۷ نفراست اعزام شده‌اند. مخفی‌گاه ما را بین رودخانه آسرو و اورو تعیین می‌کنند، به نظر می‌رسد که خبر برای رد گم کردن است [۵].
۷ اکتبر ۱۹۶۷ ستون چریکی به دره “دیورو “ رانده می‌شود و درپی آن جنگی درمی‌گیرد، تعدادی از چریک‌ها کشته می‌شوند و چه‌گوارا و پاچو که هر دو زخمی بودند، همره با ویلی و چینو دستگیر و به مدرسه لاهیگو را برده می‌شوند، پاچو درهمان شب در اثر جراحات جان می‌سپارد، و حکومت بولیوی دستور اعدام چه‌گوارا را صادر می‌کند، ویلی، چینو و گوارا تیرباران می‌شوند. مسلم شده است که “چه“ با وجود زخمی شدن، به جنگ ادامه می‌داده است، تا این که با شلیک گلوله تفنگ ام ۲ بر زمین افتاده و سلاحش از کار می‌افتد و این در حالی بود که مهماتش تمام شده بود. فقط به سبب این شرایط باور نکردنی بود که توانستند او را زنده دستگیر کنند.
ایمان و اعتقاد راسخ به پیروزی خلق و انقلابیون پیشتاز آن موتور انگیزاننده و آرمان هر انقلابی
به این ترتیب بعداز گذشت دهه‌ها از شهادت “چه“ آنچه بارز و برجسته و ماندگار شده وباقی خواهد ماند، نام و اندیشه انقلابی “چه“ بود که به عنوان الگو وشاخصی برای مبارزین دراغلب کشورهای جهان تبدیل شد و نامش یاد آور جنگاوری تا آخر و به سمبل “نه“ گفتن به دشمن در هر شرایطی تبدیل شد. آنچه که او کرد و کوشید تا بکند، ناممکن را در نظر سایرین ممکن می‌ساخت، وی مبارزی بود که انقلابی بودن را برگزیده بود و ساخته خودش بود. به طوری که امید بخش طیف عظیمی از نسل جوان و آگاه چه در زمان خود و چه برای نسل‌های بعدی گردید. گسترش سریع ستایش «چه» پس از مرگش، پیامد منطقی پایان زندگی‌اش بود که در زمزمه‌یی واقعی بوده و چریک‌ها ثابت کردند که چه تسریع کننده فوق‌العاده‌یی می‌توانند باشند، یک بار وقتی که نشان‌های آشکار ضعف و زوال سریع در حکومت بولیوی پدیدار شد نوشت: حکومت بسرعت از هم می‌پاشد، دریغا! که اکنون ۱۰۰ مبارز دیگر دراختیار نداریم!
درهمین جا بی‌مناسبت ندیدیم که برخی جملات ماندگار «چه گوارا» را با بزرگداشت یاد و نامش در این قسمت بیاوریم:
-مردمان شهر برای آزادی تابوت ساختند و برای عشق مرزی، غافل از اینکه نه آزادی در تابوت جا می‌گیرد و نه عشق مرز می‌شناسد.
-راهنمای عمل یک انقلابی حقیقی، احساسات عمیق عاشقانه اوست.
-بگذارید بگویم که یک انقلابی واقعی توسط حس بزرگی از عشق راهبری می‌شود.
-گرگ‌ها هرگز گـریه نمی‌کنند!! اما گاهــی چنان عرصه زنــدگی برایشان تنگ می‌شود که بر فراز بلندترین قله کوه می‌روند و دردناک‌تــرین زوزه‌ها را می‌کــشند..
-سختی‌ها و رنج‌های زندگی همیشه مرا نیرومندتر و آبدیده‌تر می‌کنند، به شرط آنکه در حدی نباشند که یارای مقابله با آن‌ها را نداشته باشم و زیر آن جان دهم. هر سختی که مرا نکشد، مرا قوی‌تر می‌کند.
میانه روی واژهٴ دیگری است که از آن برای توجیه استعمار استفاده می‌کنند. میانه‌روها همه کسانی هستند که می‌ترسند یا به شکلی قصد خیانت دارند.
-اگر تو در برابر هر بی‌عدالتی از خشم به لرزه می‌افتی؛ بدان که یکی از رفقای من هستی…
– مرگ هرجا و هرزمان ممکن است ما را غافلگیر کند بگذار به او خوش آمد بگوییم مشروط بر این که بانک پیکارمان دست کم به یک گوش شنوا رسیده باشد، مشروط بر این که دستی دیگر به یاری دراز شود. [۶]
-فداکاری ما از سر ِآگاهی است، بهای آزادی است که درکارساختن آنیم، … ما انسان قرن بیست و یکم را خواهیم ساخت یعنی خودمان را.
-هرقطره خون ریخته شده در سرزمینی که در زیر پرچمش زاده نشده باشی تجربه‌یی است که به زنده ماندگان منتقل می‌شود تا بعداً آن را درمبارزه برای رهایی کشورشان بکار برند، همچنان که خلقی که خود را آزاد می‌سازد، قدمی درپیکار برای رهایی مردم خودما بر می‌دارد.
ارنستو (سمت چپ) نوجوان با والدین و برادران، خواهرانش –۱۹۴۴
-تا آن زمان که خروش نبرد ما به گوش شنوایی رسد و دست دیگری برای بر گرفتن اسلحه ما دراز شود، و جنگاوران دیگری پیش آیند و سرود سوگ ما را با تق تق مسلسل‌ها و خروش‌های تازه نبرد و ظفر درآمیزند، هرجا که مرگ غافلگیرمان کند، گو خوش آمدی![۷]
چه گوارا (سمت راست) با آلبرتو گرانادو (سمت چپ) در داخل “مامبو-تانگو”
قایق چوبی بر روی رودخانه آمازون در ماه ژوئن ۱۹۵۲
برگرفته از:
________________________________________
-چه گوارا –نوشته اندرو سینکلر-ترجمه حیدر علی رضایی
-خاطرات بولیوی- نوشته چه گوارا – ترجمه بهمن دهگان
-چه گوارا و انقلاب کوبا-نوشته‌ها وسخنان ارنستو چه گوارا
– خاطرات ارنستو چه گوارا –روز شمار عملیات دربولیوی-محمدعلی عمویی
[۱] – کتاب جنگ چریکی ارنستو چه گوارا
[۲] – دراوایل ۱۹۶۵ انشعابی درحزب کمونیست بولیوی رخ داد که به تشکیل یک حزب رقیب به رهبری اسکار زامورا با گرایش مائویستی منجر شد.
[۳] – رهبرحزب کمونیست بولیوی
[۴] – در ۱۳ اوت ۱۹۶۷ میگوئیل، اوربانو، لئون و کامبا به منظور استقرار اردو درکنار چاه آبی که بنینیو کشف کرده بود و سپس ادامه حرکتشان اینجا را ترک کردند، دو روز بعد یک ایستگاه رادیویی درسانتاکروز بطور گذرا اعلام داشت که دو تن توسط یک واحد ارتش مستقر در مویوپامپا دستگیرشدند، دیگر تردیدی نیست که که این خبر، گذشته از دو زندانی که به حرف آمده‌اند، به ستون خواکین بر می‌گشت که به شدت تعقیب می‌شدند. در ۱۸ اوت اینتی به من گفت که کامبا می‌خواهد گروه را ترک کند، به نظر کامبا شرایط جسمانی او را از ادامه کار باز می‌دارد. به علاوه او چشم اندازی برای این مبارزه نمی‌بیند، این بیان آشکارا، بروز نمونه ترسویی است. او اکنون هدف آینده ما را که تلاش برای وحدت با خواکین است، می‌داند، بنابراین نباید فعلاً ما را ترک کند. یک هفته بعد چه گوارا درخاطرات روز ۲۴ اوت خود نوشته است که کامبا درآستانه آخرین حد از تنزل روحی است واکنون با شنیدن نام سربازان هم به لرزه می‌افتد.
[۵] – این آخرین نوشته از خاطرات چه گوارا بود ویک روز بعد دستگیر شده بود.
[۶] – چه گوارا وانقلاب کوبا –نوشته‌ها و سخنان ارنستو چه گوارا
[۷] -خاطرات بولیوی- نوشته چه گوارا

۱۳۹۷ خرداد ۸, سه‌شنبه

مامورین اطلاعات یک ریل دگردیسی واثبات مزدوری

مامورین اطلاعات یک ریل دگردیسی واثبات مزدوری برای اطلاعات دارند سپس هرکدام در استان مربوطه بعنوان مسول انجمن نجاست معرفی میشوند ازجمله این عناصر وارفته داخل کشوری اطلاعات ملاها علی اکرامی ازاستان خوزستان است که جملات خورش را بخوانید وبدانیم که چگونه میتوان خبیث شد مزدور شد و حتی شکنجه گر شد


https://bit.ly/2JaYk5A
علي اکرامي مأمور فعال وزارت اطلاعات انجمن نجاست استان #خوزستان
 
علی اکرامی متولد سال۱۳۳۸در بندر ماهشهر و یکی از مأموران فعال وزارت اطلاعات در شعبه این وزارت در خوزستان است وی در زندگی‌نامه خود که در سایت وزارت اطلاعات موسوم به نجات رژیم درج‌شده است، با بلاهت می‌نویسد: «از سال۵۸ هوادار سازمان مجاهدین شدم… تا سال ۱۳۵۹ فعالانه در جریان های سیاسی آن دوران شرکت می کردم و نشریه ای را نیز منتشر می کردم و گاهی حتی جلساتی تشکیل می دادم و دوستان و همفکران خود را دور هم جمع می کردم. این فعالیت ها ادامه داشت و روز به روز هم بیش تر می شد، تا این که سازمان وارد نبرد مسلحانه شد. من ترسیدم و رفتم در جایی پنهان شدم. اما اتاقی که در آن پنهان شده بودم، به قدری تاریک بود که در چشمانم درد عمیقی حس می کردم. با این حال، جرات نمی کردم از خانه خارج شوم و نزد دکتر بروم. هنوز هم که سال ها از آن قضایا می گذرد، دچار ضعف بینایی هستم.
در سال ۱۳۶۳ به کمک سازمان، مخفیانه از ایران خارج شده به پاکستان رفتم. سازمان قول داد مرا برای معالجه به اروپا بفرستد، اما به جای اروپا سر از بغداد در آوردم… کار اصلی من در آن جا، ترجمه بود چون عربی زبان مادری ام است و می توانم به راحتی ترجمه کنم… من تا همان روزهای آخر- قبل از حمله نیروهای ائتلاف به عراق- باورم نمی شد روزی بتوانم از سازمان جدا شوم… اما همین خانواده ام بود که با من تماس گرفتند و گفتند هیچ خطری تهدیدم نمی کند و می توانم با خیال راحت به ایران باز گردم. اما من باز هم می ترسیدم. نمی توانستم به حرف آن ها اعتماد کنم. در واقع، تفکر سازمانی نمی گذاشت حتی به گفتهٔ خانواده خود و نزدیک ترین دوستان و آشنایان خود اعتماد کنیم».
او بعد از دوسال زندگی در کمپ تیف تحت کنترل نیروهای امریکایی، در تاریخ ۱۹آبان۸۴ برای آستان‌بوسی جنایتکاران، به ایران تحت حاکمیت آخوندها برگشت و از طریق برادرش در ارتباط با وزارت اطلاعات استان خوزستان مشغول فعالیت‌های ضدمجاهدی شد. اهم فعالیت‌های او در راستای «جنگ‌روانی وزارت اطلاعات علیه  مجاهدین» طی سالیان به‌شرح زیر است:
- شرکت در جلسات توجیهی وزارت اطلاعات برای خانواده‌ها در استان خوزستان و سم‌پاشی علیه مجاهدین در بین خانواده اشرفی‌ها به‌منظور نگران‌کردن آنها و تحریک به برگردانیدن فرزندانشان.
علی اکرامی مأمور وزارت اطلاعات 1
۲- شرکت در برنامه‌های تلویزیونی رژیم‌آخوندی برای لجن‌پراکنی علیه آلترناتیو آخوندها و شیطان‌سازی از مجاهدین مانند شرکت در تلویزیون عرب‌زبان آخوندها به اسم العالم که وابسته به نیروی تروریستی قدس است (۲۷مهر۸۹) به همراه موفق الربیعی (مسئول کشتار مجاهدین در اشرف) و دفاع از جنایات دولت سرسپرة آخوندها در عراق در کشتار مجاهدین در اشرف
۳- شرکت فعال در سیرک وزارت اطلاعات که علیه اشرف در عراق به‌راه انداخته شده‌بود و فحاشی و لجن‌پراکنی علیه اشرفی‌ها با ۳۲۰بلندگویی که اشرف را محاصره کرده بودند.
علی اکرامی مأمور وزارت اطلاعات 2
۴- شرکت در طومارنویسی‌های تشکر از مالکی به‌دلیل کشتاری که از مجاهدین در اشرف یا لیبرتی کرده‌بود.
۵- تحت‌فشار قراردادن خانواده شهدای مجاهدین با تهدید و تطمیع به شکایت علیه مجاهدین و جابجا کردن جای قربانی با جلاد و تشویق آنها به شکایت بین المللی از مجاهدین (البته این‌کار فاقد کمترین اعتبار حقوقی برای بررسی توسط این ارگان‌ها بوده و هیچ ارزشی نداشته و ندارد).
۶- شرکت در شوهایی که وزارت اطلاعات در دانشگاه‌ها علیه مجاهدین راه می‌انداخت و به‌کارگیری مزدورانی امثال علی اکرامی
علی اکرامی مأمور وزارت اطلاعات 3
برای مستند کردن لجن‌پراکنی‌هایش علیه مجاهدین و ممانعت مذبوحانه با محبوبیت مجاهدین بین دانشجویان مثل شرکت مزدور در
برنامه وزارت اطلاعات در دانشگاه آزاد اهواز، شرکت در برنامه دانشگاه شاهرود در سال۹۳ / و شرکت در برنامة وزارتی دانشگاه سمنان در سال۹۳٫
۷- شرکت در سریال‌های مهوع حکومت‌ساخته وزارت اطلاعات علیه‌مجاهدین، برای رله دروغ‌های این وزارت بدنام، مثل برنامه «هفت نابخشوده» تلویزیون رژیم در سال۹۴ و در کنار سایر مأموران اطلاعات و جاسوسان نفوذی رژیم که پس از کشف مأموریتشان در ارتش آزادی‌بخش، اخراج و به حاکمیت رژیم پس فرستاده شده‌بودند.
۸- بسیج خانواده‌های مزدور برای راه‌اندازی بساط سیرک و بلندگو در اطراف اشرف ولیبرتی برای زمینه‌سازی اقدامات تروریستی و موشک‌باران، در یک شعبه وزارت اطلاعات در اهواز.
۹- بسیج خانواده‌های مزدور برای اعزام به لیبرتی یا حداقل وادارکردن آنها به نامه‌نویسی به مقامات بین‌المللی و شکایت از مجاهدین به‌منظور خراب کردن چهره بین‌المللی مقاومت ایران و زمینه‌سازی برای کشتارهای ضدبشری نیروی تروریستی قدس.
۱۰- خاطره‌ نویسی‌های دروغ برای خراب‌کردن چهره سازمان در افکار عمومی جامعه و مقابله با محبوبیت اجتماعی مجاهدین.
۱۱- دوره‌گردی در شهرهای خوزستان و تحت‌فشار قراردادن خانواده‌های اعضای مجاهدین برای شکایت‌نویسی به مقامات آلبانیایی و یا مجامع بین‌المللی در راستای طرح‌های جنگ‌روانی وزارت اطلاعات آخوندها متناسب با نیازهای هر مقطع فاشیسم‌مذهبی.
۱۲- پیش‌بردن خطوط دروغ‌پراکنی و شایعه‌سازی وزارت اطلاعات آخوندها علیه مجاهدین در آلبانی مثل تبریک فرستادن به‌خاطر دروغ‌هایی مثل شایعه بریدگی محمدجواد نوروزی و یا شایعه دروغ معرفی سمیه محمدی به کمیساریای آلبانی که با افشاگری‌های بلافاصلة این مجاهدین باعث فضاحت برای وزارت کذاب مربوطه شد.
۱۳- ارتباط‌گیری با بریده‌های تشکیلات مجاهدین مستقر در آلبانی به‌منظور عضوگیری، جاسوس‌پروری و کسب اطلاعات از مجاهدین برای اقدامات تروریستی وزارت اطلاعات و نیروی تروریستی قدس.
لینک ها :

۱۳۹۷ خرداد ۷, دوشنبه

سارقان انقلابی که با گل آغاز وبه گلوله ختم شد قسمت 12

چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت دوازدهم )

https://bit.ly/2KMlnAz

چگونه آخوندها پس ازظهور سازمان مجاهدین‌خلقسازمان مجاهدین‌خلق، مجذوب اندیشه مترقی و پویای آن شده‌ بودند!
گواهی رفسنجانی به اینکه در طول تاریخ اسلام جوانانی با این قوت اسلامی و ایمان مانند
مجاهدین خلق سراغ نداشته‌است!
محمد توسلی، نخستین شهردار تهران پس از انقلاب۵۷ و جانشین ابراهیم یزدی در «نهضت آزادی»، در یک مصاحبه ویدئویی که در سایت حکومتی «تاریخ آنلاین» منتشرشده است، درباره خاطراتش از زندان‌های شاه و«مجذوب‌بودن» آخوندها در زندان سیاسی نسبت به «درخشش اندیشه نو و پویای مجاهدین‌خلق» در سال۱۳۵۰، صحبت می‌کند،‌ همان آخوندهایی که درنتیجه خون و شکنجه مجاهدین و فدائیان به قدرت رسیدند اما در وحشت از شکست تاریخی اندیشه خود دربرابر تابش یک اندیشه پویا و نو،قتل‌عام مجاهدین‌را اصلی‌ترین هدف خود قرار دادند و با کثیف‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین تهمت‌ها کارزار شیطان سازی مستمری علیه آنها به‎‌راه انداختند که همچنان هم ادامه دارد:
محمد توسلی: «… من در صحبت‌های آنها، تا آنجا که سال۵۰ ارتباط داشتم، در این زمینه هیچ مطلبی را من نگفتم، بلکه عکسش بود، ما در آن ماه‌هایی که در قزل‌قلعه بودیم، هم بچه‌های مجاهدین بودند، هم آقای هاشمی رفسنجانی بودند، هم مرحوم ربانی شیرازی بودند، لااقل دو ماهی آنجا باهم زندگی می‌کردیم، تسلط این بچه‌ها به قران و نهج‌البلاغه جوری‌بود که آقای هاشمی رفسنجانی به‌دفعات تحسین می‌کردند که من در طول تاریخ اسلام جوانانی با این قوت اعتقاد اسلامی و ایمان اسلامی سراغ ندارم، بچه‌ها در این زندگی‌جمعی که ما داشتیم، چنین برداشتی را برای آقای هاشمی رفسنجانی ایجاد کرده‌بودند، اگر تضادی وجودداشت در یک زندگی‌طولانی که ما باهم داشتیم بروز می‌کرد، به‌هیچ‌وجه ما چنین تضادی ندیدیم؛ که اینها به این اعتقاداتشان و آن علم‌انقلابی داشتن، تضاد احساس‌کنند…»
سایت حکومتی تاریخ آنلاین ۱۵مهرماه۹۶